عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

لعنت

لعنت به شما ... لعنت به همتون ... از همتون بدم میاد ...از همه شمایی که تو من شدنم نقش داشتید....

همینجوری راه میرفتم و زمین و زمون رو از الطافم بی بهره نمیذاشتم. دیگه واقعا بریده بودم ... نمیکشیدم ... خسته شده بودم از زندگی ... نمیدونم چقدر راه رفته بودم ... به خودم که اومدم اولین پله پل هوایی آبی رنگ جلوم بود ... یه فکری مثل برق از جلو چشمام رد شد ... خودکشی ... از اولین روزی که خودمو شناختم فهمیدم خودکشی کار آدمای ضعیفه ... از خودکشی بیزار بودم ... نه ... خودکشی راه درست نیست ... ابله جون یه لحظست ... سریع خلاص میشی و تمام ... نه من نمیخوام اینجوری بمیرم ؛ نمیخوام اینجوری پا پس بکشم ؛ من قاسمم... همون نگار قرص و محکم همیشه ... صبور و در عین حال محکم ... من ضعیف نیستم ؛ نباید کم بیارم ... نه من تا تهش وایمیستم.

پله های پل هوایی رو یکی یکی و پشت سر هم میرفتم بالا ... کجای کار میلنگید؟! مگه من چه اشتباهی کردم؟کجای کارم اشتباه بود؟؟مگه من چیکار کردم که مستحق همچین رفتاری اونم از طرف مهنازم هستم؟؟ خیلی بی انصافیه که همه رو به یه چشم ببینم . با خودم که رودربایسی نداشتم. مهنازی که تحت هر شرایطی درکم میکرد..... د آخه نوکرتم مهناز من ، من که آسه میرم آسه میام کاری به کار کسی ندارم ...

همونجا اعتراف کرد که من باید دختر میشدم ... مامانم وقتی منو باردار بود قابله گفته بود که بچه پسره ولی من دختر شدم ... همیشه از جنسیتم راضی بودم ... پسر بودنمو دوست داشتم ... پسر شدم تا به همه ی دنیا ثابت کنم من ... قاسم ... یه پسر محکمم که دست 100 تا دخترو تو احساس لطیف و عاطفه از پشت بسته ... به همه دنیا خودمو ثابت کرده بودم ... به همه دنیا ثابت شده بودم به جز مهنازم ... عزیز ترین و نزدیک ترین آدم تو زندگیم باورم نداشت ...

عذاب آور ترین چیز تو دنیاست که معشوقت ... عزیز ترین کست باورت نکنه... بهت بگه بعد از این همه عشق و علاقه و دلبستگی بگه برو  پی زندگیت ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد