عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

نفرین بر عشق

نفرین بر عشقی که هوس نامیده شد و مهنازم رو تحت تاثیر قرار داد

خواستم تا بار دیگر چیزی بنویسم

اما نه قلم نوشت و نه کاغذ نوشته هایم را روی خود حک کرد

چرا که هر دو دانستندکه باید دوباره شرح و حال غم مرا بنویسند
  
قلم در دستانم شکست وکاغذ ها به هوا رفتند
افکارم به هم ریخت و چشمانم با بارش اشکهایش که پر از درد درون بود
ارمغان تازه ای به گو نه هایم بخشید
اما در خیال خود همیشه این رویا را می پروراندم
که دوستت دارم
اما من ساده دل به عشق تو داده بودم و همیشه با یاد نگاهت زندگی می کردم
ولی همین را بدان که عشق داستان است
و یقینا در این عشق تو بازیچه ای برایم نبودی

نفرین بر این عشق و نفرین به بودنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد