عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

کمى انصاف شاید...

هیچکس خودش را در هیچ رابطه اى مقصر نمیداند

همه ى ما آنقدر غرور داریم

که همیشه حق را به جانبِ خودمان می دانیم

از نظر خودمان، فرشتگانى هستیم،

که داشتیم زندگیمان را می کردیم

که یک نفر آمد

و ما را با خاک یکسان کرد و رفت...

داخلِ شعرها

داخلِ متنها می گردیم

دنبالِ جمله اى که طرف مقابل را بکوبد و

ما را مظلوم ترین آدمِ دنیا نشان دهد...

گاهى یادمان میرود

آدمى که الان می خواهیم سر به تنش نباشد،

تا دیروز پُزَش را به عالم و آدم میدادیم!

کمى انصاف شاید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد