عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

اگر دقیقه ای نباشی


تو یک روز نیستی

تمامِ سالی.

تو یک شب

یا یک کتاب و یک قطره نیستی

تو یک نقاشی یا تابلویی بر دیوار نیستی.

اگر دقیقه ای نباشی

ساعت ها از کار می افتند

خانه ها برهوت می شوند

کوچه ها اشک می ریزند

پرندگان، سیَه وُ

و شعرها نیست می شوند.

.

تو فقط باد و باران هشتمِ ماه مارس نیستی

تو ای دل انگیزِ شب های تابستانی

گیسوان شب های پاییزی

تو ای سوز بوران عشق

تو نباشی

چه کسی باشد؟!

زن، زن، زن، زن

تو زندگی هستی..


مسیر حول حالنا تا یلدا

کامنت مخاطب خاص این بلاگ رو پست امروز قرار دادم تا شاید مرحمی باشه بر قلب شرحه شرحه از فراقمون(شاید باورش سخت باشه اما از دیشب تا الان خوندم و اشک ریختم)

گریه
آخرین چیزی ست که باقی می ماند
و بغض
یکی مانده به آخری ست
و امید
پیش از بغض
می ترکد
من این مرحله ها را
مثل مسیر خانه تا دانشگاه
مثل مسیر حول حالنا تا یلدا
کوچه به کوچه از برم
این کوچه ها
هر شب
پر از بادکنک هایی ست
که یکی یکی می ترکند
اول امید
بعد بغض
و گریه آخرین چیزی ست که...

 

روزهای نبودنت

روزهای نبودنت را طوری میگذرانم،

که حتی زمان به عبور خودش شک کند.

مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت،

قطاری که ایستاده را میبیند.

تنها نگرانم این لحظه ی متوقف،

در حقیقت ِ تو سالها طول بکشد.

با چشمهایی ضعیف و قلبی ضعیف تر برگردی،

گمان کنی من جوان مانده ام.

برای تکاندن ِ خاک، بر شانه ام بزنی

و فرو ریختنم تو را بترساند.


دوستت دارم را فریاد بکش


دوست داشتن کسی از راه دور!

اینکه نتوانی هر وقت دلت خواست

او را ببینی..!

نتوانی در چشمان زیبایش نگاه کنی

و دوستت دارم را فریاد بکشی!

 

چقدر سخت است..!

اینکه نتوانی وقتی دلت هوایش را کرد

محکم بغلش کنی

و طعم شیرین لبهایش را بچشی!

شبها نباشد تا سر روی سینه ات بگذارد

ودر آغوشش به کهکشانها سفر کنی...!

.

چقدر سخت است..!


سیزده به در 95

فردا

پرکارترین روز سال است برای من.

باید،

گره از تمام سبزه های این شهر باز کنم

مبادا،

کسی تو را آرزو کرده باشد....



ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺣﻮﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ،


ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ !

ﻭﻟﯽ ...

ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:

ﺣﻮﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﺮﺩ !

ﻭ ﭼﺮﺍ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺭﺩ ؟؟

ﺳﺎﺩﻩ ﻧﺒﻮﺩ ...

ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ ...

ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ! ﺍﻣﺎ ...

ﺣﻮﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﻮﺩ .

ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻣﻔﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ...

ﺳﯿﺐ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ

ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺣﻮﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ،

ﻓﻘﻂ ﺍﮔﺮ

ﺣﻮﺍﯾﺶ ....

ﻫﻮﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،،،

 

و 12 هم فروردین دیگر و سالگردی دیگر برای یک آغاز بی پایان


دوستت دارم اولین و آخرین عشق من


خواستن همیشه توانستن نیست!

خواستن همیشه توانستن نیست! من تو را می خواستم،توانستم؟ لب داشتم بوسه خواستم،توانستم؟

دست داشتم،آغوش توانستم؟

گاهی خواستن توان ندارد؛زورش به رفتن،نبودن،نیست شدن،نمی رسد که نمی رسد

او هم که گفته کوه را به دوش می کشد؛اگری داشت محال،پاسخی که هرگز نشنیده بود.او به نه باخته بود،

که چنین به ادعا حرف می زد

من ساده می گویم اگر چشم هایت مرا می پسندید کارهای عجیب نمی کردم خیلی معمولی فکر نان و خانه

می افتادم روزها زودتر بلند می شدم و آنقدر دوستت می داشتم که نفهمیم  چگونه پای هم پیر شدیم  من تو را برای پایان خستگی هایم نمی خواستم فقط می خواستم.جای آه،دهانم گرم اسمت باشد عزیزم هایی که قبض برق خانه را پرداخت نمی کنند اما کاری با چشم های تو می کنند که اتاق شب هم نور داشته باشد من خواستم دوستم داشته باشی همین من همین کار ساده را از تو خواستم توانستی؟ توانستم؟


تو را نمی دانم، اما من دلم روشن است

دوست داشتنت را از سالی به سال دیگری جابه‌جا می‌کنم انگار دانش‌آموز مشق‌اش را در دفتری تازه پاکنویس می‌کند جابه‌جا می‌کنم صدای تو،عطرتو،نامه‌های تو و شماره‌ی تلفن تو و پیامهای تو می آویزمشان به کمد سال جدید اقامت دائمی در قلبم را به تو میدهم...

تو را نمی دانم، اما من دلم روشن است به تمام اتفاقات خوب در راه مانده، به تمام روزهای شیرین نیامده، به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند،به اجابت شدن دعاهایمان،به برآورده شدن آرزوهایمان،به محو شدن غمهای دیرینه مان.من دلم روشن است.یک روز کسی از راه می رسد،پای حرفهایش می ایستد و دیگر ترس از دست دادنش را به دلهایمان راه نخواهیم داد.روزی از راه می رسد و ما برای یک روز هم که شده آنچنان که باید، زندگی می کنیم. آری،من دلم روشن است...


با من مهربان باش ..

برای زن‌ها میوه چیدن از شاخه هایِ بلند لذتِ خاصی دارد برایِ همین است که وقتِ بوسیدن رویِ پنجه آمدن را از خودِ بوسه بیشتر دوست دارند...

گفتم: آدم وقتی عاشق کسی میشه لابد بودنِ با اون کس، کسی رو توو گذشته یادش میاره، جای خالیشو براش پُر میکنه.

گفت : نه خواهر، عشق حقیقی زمانی اتفاق میفته که بودن با کسی بودن با تمام آدمای دیگه رو از یادت ببره!

باور کن بی‌تفاوتی نفس‌گیر‌ترین اتفاقِ ممکن است ..  فاجعه‌ای که مصیبتش هزاران بار غم انگیزتر از خودِ مرگ است ..

باور کن تن دادن به  فاصله‌های خاموش هزاران بار شرف دارد به رسیدنی رقت انگیز که یادآورِ چرکینِ زخم‌های کهنه ی ما باشد

محبوبم!این سرما و یخ زدگی قلب‌ها را حتی برای دشمنت هم آرزو نخواهم کرد ..

با من مهربان باش ..

عیدیِ اول فروردین


دوست داشتن تو عینِ ساعتِ تحویلِ سال است همیشه منتظرش مانده ایم ...

دوست داشتنِ تو عیدیِ اول فروردین است

کاش همیشه عید بود ...کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم ...

باور کردنش جز برای قابل درک نیست که دلتنگ تر از من ماهیِ قرمزی بود که برای دیدنت از تنگ بیرون پریده بود ...