عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی

مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت و عشق خودت کردی....مثل یک قناری در باغ سوخته قلبم نشستی و با صدای آواز دلنشینت قلب مرا دیوانه آن احساس پاکت کردی......مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی. آری تو مرا عاشق خودت کردی؛تو مرا گرفتار خودت کردی.......آمدی و مرا با رویاهای عاشقانه ات همسفر کردی ، مرا با خود به دشت آرزوها بردی و تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی کردی ، مرا در این دنیای عاشقی دربه در کردی ! مثل یک شبنم  بر روی چشمانم نشستی و مثل اشک یک عاشق بر روی گونه ام سرازیر شدی ..... تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع! قلب تو را در آنجا اسیر کردم ، اسیر محبت و عشق خودم کردم ! در این خانه  دل سرخ تو را با خون عشق و هوای دوست داشتنم  زنده نگه خواهم داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر شب در گوشت زمزمه خواهم کرد عزیزم....کاری میکنم که دیگر لحظه ای ، حتی لحظه ای از این خانه سرخ خسته و دلسرد نشوی ، به عشق من وفادار باشی و مرا از ته قلبت دوست داشته باشی عزیزم....از تمام دار این دنیا تنها همین قلب سرخ را دارم و اینک آن را با احساسی پر از عشق به تو تقدیم کرده ام و دلم میخواهد تو نیز با احساسی پاکتر به آن وفادار باشی عزیزم...عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم.....قلم سرخ زندگی را برمیدارم به سوی قلب مهربانت می آیم و بالای درگاه آن مینوسسم که : یکی را دوست میدارم  تا دیگر کسی وارد آنجا نشود آن لحظه است که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز تنهای تنها برای تو می باشم عزیزم...........


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد