سلام مهنازی...
صبحت بخیر عزیزم.فدات بشم الهی خوبی؟5شنبه و جمعه ات چطور گذشت؟راستی 5شنبه گذشته خونه بودی؟خیلی دلم هوای اون 5شنبه ها رو کرده بود،خیلی؛خواستم بیام پیشتامروز اولین شنبه خرداده..خردادت مبارک گل مهربونم...ببخشید که بدون احساس و مقدمه چینی خرداد رو بهت تبریک گفتم....اصلا این روزها حوصله ندارم...معذرت میخوام ازت
خوش می گذره بدون من؟؟؟
معلومه که خوش می گذره.......:(
باز تلخ شدم نه؟؟؟تا تلخ میشم به تو گیر میدم که
تو هم زود می فهمی و ازم می پرسی...
چشمات ازم می پرسن...تو که حرف نمیزنی تا صدای
قشنگت رو بشنوم..:(
دیشب هم تا ساعت 5 بیدار بودم.....آره خودت که میدونی دیشب چی شده بود.... اونقدر با مخاطبین وبلاگ عشقمون در مورد تو و دوست داشتنمون نظر تبادل کردیم باهم..که احساس میکردم جلوی همه ی حرفاشون خلع صلاح میشدم!!راستی تا اون پست آخر رو گذاشتم بارن بارید و دل تنگ مرا بی نهایت تنگ تر کرد.
اینجا زمین است!فرشته ی زیبا روی من، اینجا هر گاه از عشق خسته شوند، هر گاه عشق آن روی خود را نشان دهد، هر گاه همانند یک پیچک به دورشان ببپیچد تا بخشکاندشان، تیزی ای بر می دارند و عشق را از ریشه می کنَند، بی خیالش می شوند، می رودند سراغ یار دیگری، دیار دیگری!
چقدر میتونه دلت بگیره بترسی که حتی باز گوش کنی از درون بسوزی ولی توظاهر بخندی دست خودم نیست کسی که واسم مهم باشه میخواد هر کسی باشه اگر بدونم وحس کنم دوسش دارم به همین راحتی از دستش نمیدم رفتم بالای پشت بوم تا ازدید بقیه راحت شم خودم باشمو عظمت اسمون که هر چقدر هم ببارم کسی نبینه رفتم تا اروم شم ولی بیشتر دلم گرفت یاد کسی که اونقدر واسم عزیزه که حد نداره کسی که ازجون واسش مایه میذارم کسی که وجودمه کسی که
دلم تنگ شده خیلیییییییییییییی
دلتنگی یعنی اینکه شبا وقتی چراغ اتاق رو خاموش کردی و تنها شدی، یاد شبایی بیفتی که تا نصف شب به هم اس میدادین اما حالا مجبوری زل بزنی به گوشی و آخرش با بغض بخوابی....
یعنی هر وقت شب که بیدار شدی، موبایلت رو نگاه کنی شاید اس داده باشه ،
ایمیلتو چک کنی
یعنی بگه دیگه مال تو نیستم،بگه نه اس بده نه ایمیل بزن،تحقیر بشی اما بازم دوسش داشته باشی
دلتنگی....... یعنی من، بدون تو....
سلام مهنازی .
خوبی؟ خوش میگذره؟ چه خبرا؟تو ساده دل ندونستی یکی مهتابو ترسونده..
دیشب انقده دوست داشتم
ترانه های مازیار فلاحی رو گوش بدم، مخصوصا همون ترانه اش که وسطش میگه:
وقتی که دلم میگیره،
از تو پنجره نگام کن
با نگاه پشت شیشه از
ته دلت صدام کن
دستتو بذار رو قلبم
بذار قلبم جون بگیره
یه نفس بده به ابرا که
شاید بارون بگیره
بدترین روزای این ایام که به حدی زجرآوره که می تونم براش تعبیر جهنم خدا رو به کار ببرم
زمان هایی که میتونم بگم دنیام شده آخرت یزید
عصرهای 4شنبه روزی بود که خانم جانم می تونست مهرش رو مهمانم کنه
یا 5 شنبه ها که تو ماه 2روز مال من بود
باورش برا کسی که اینقدر مهر انسانی رو تجربه نکرده بسیار سخت خواهد بود
سلام مهناز خانمم
خسته
نباشی هستی من
الانه گریه میکنم ها... خب یه چیزی بگو! امروز
یادم رفته بود که 5شنبه اس و مردد بودم که تعطیلی یا میری سر کار می خواستم بیاد
قدیما بیام پیشت و برام خانمی کنی و.... چه بدونم می خواستم بیام چی کار؟ فقط می دونم
دوست داشتم که بیام.. همه ی نقشه هام نقشه برآب شد.. گفتم مثل همه اون شب های
دیدار تا صبح خوابم نمی بره که نبرد. گفتم نمیری سرکار و می موندی خونه و برا آخرین بار می دیدمت می بوئیدمت و قول می
دادم به نظرت احترام بذارم پا بذارم رو همه این در به دریا و بشینم بخونم برا ارشد
سال بعد و قول بدم تهران قبول بشم فقط به امید تو...
اصلا تو چت شده؟؟