عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

سال اول دبیرستان

اویل سال بود که طبق تقسیم بندی های مرسوم رفتیم کلاس آ  که دقیقا روبروی زمین فوتبال مدرسه بود و هر از چند گاهی هم از توپ بچه ها بی نصیب نمی ماندیم

این روزها اینقدر شار روانی روی من بوده که حتی خاطراتم هم به سختی به ذهنم میاد منی که با خاطراتم زنده بودم

بچه های جدیدی که از مدرسه راهنمایی دیگه ای به دبیرستان آمده بودند فضا را برایمان فراهم کرد که دوستان جدیدی بیابیم

اون روزها تو گروه سرود نام نویسی کردم و این سرآغاز کارهای فوق برنامه ای بود که مرا از درس بازداشت و با فشارهای روحی که امانم رو بریده بود به خاطر شرایط خاص زندگیم افت تحصیلی من شروع شد.

ادامه مطلب ...

عشق یعنی

مهنازم ببین کدوم یک از این تصاویر و دلنوشته هاش تو رابطه عاشقانه ما نبوده تا بگم آره عشقم هوس بوده و الان بتونم عین خودت بگم هر کسی بره پی زندگی خودش؟!!!



 
ادامه مطلب ...

اس ام اس

پیام هایی که می تونستم به مهنازم بدم اما گفت نه به گوشیم نه به ایمیلم چیزی نفرست:

دﻧﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﻘﻪ رو ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺸﻴﺪ،اﻭﻟﺶ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩﺑﻌﺪﺵ ﺣﺲ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺟﺎﺵ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺑﺘﻪﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ که ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﯽ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ . . . !

 این حکایت ِ وجود من بود تو زندگی مهنازم

ادامه مطلب ...

شب ها ی فراق

سلام مهنازم

دیشب تا صبح پرسه زدم

خواستم استراحت کنم دیدم وقت برای استراحت زیاد دارم

از مرگ تا حشر را می توان آسوده خوابید اما من آن زمان را هم یقینا به آسودگی سپری نخواهم کرد.

اینقدر آشفته و داغون بودم که هر چیزی به ذهنم می رسید رو بی اندیشه انجام می دادم.

  ادامه مطلب ...

بازی

یک بار دیگر بیا
تا دوباره بازی کنیم
تو با قاسم جمله بساز ، من با ...
تو با رفتن، من با ماندن
تو با فراموشی ، من با دلتنگی
تو با باران ، من با اشک
تو زندگی
من مرگ

خفه خون بگیری هم خوبه هااااا

این آخرین عبارتی بود که تلویحا از طرف مهنازم به من گفته شد اما اینقدر دوسش دارم که با وجود همه مشقات،زجرها،... که تو این مدت داره بهم تحمیل می شه و روز به روز بیشتر میشه اما با همه این ها حاضرم بیشتر از این ها رو تحمل کنم چون خانمم رو دوس دارم

الان هم درسته که همیشه در حد و اندازه های معشوقم نبودم برای مهنازم چند تا پیامک که برام رسیده و نمی تونم براش بفرستم اینجا می نویسم تا شاید لبخندی به لبان زیبای خانمم بنشیند:
 
ادامه مطلب ...

تکرار: بی تفاوتی

سردرد های متوالی و قطع نشدنی این روزهایم، این خیال را در ذهنم متبلور ساخته که غده ای در سرم در حال رشد است اینقدر که جا را برای هر چیز دیگری تنگ کرده و همین روزهاست چشمانم از حدقه بیرون بزنند، شاید این خیال هم ی توهم باشد شبیه توهم حضور کسی در خانه که صدایش هر صبح بیدارم می کند و وادارم به جستجوی اطرافم می کند، شاید هم واقعیت باشد. قصد اعتنایش را ندارم، دانستن یا نداستن اینکه در سرم غده ای در حال رشد است که عمرم را کوتاه تر می کند هیچ تغییری در زندگی ام حاصل نمی کند. شاید برای اطرافیانم مهم باشد اما برای من نیست. بلاخره که زمانی پایان می پذیرد چه تفاوتی دارد که اکنون باشد، فردا یا فرداهای دیگر ...

تجاوز درونی

قرار به لغزیدن نیست وقتی در حال فرو رفتنی، نگران خطا نباش، به هر راهی بروی درست و نادرست اش یکی است وقتی گرفتار باتلاقی. شماتت بی حاصلترین عقده گشایی است، دغدغه اش را کنار بگذار، آسوده بنشین و فرو رفتنت را به نظاره بنشین،

ادامه مطلب ...

بهترین نوشته ام

بازهم فکر میکردم که بهترین نوشته ام کدام بوده، اما هرگز جوابی نیافتم:

تولد اش اواخر فروردین است. زمانی که من عاشق اش بودم؛ از حوالی یک سال پیش. عید سال پیش در اندیشه بودم تا برایش بهترین نوشته ام را بنویسم، هدیه تولدش.

ادامه مطلب ...

خاطره

خاطره یه اسم قشنگه و منم این اسم رو دوس دارم اما نمیدونم چرا اینقد تلخه ...

منظورم شخص خاصی نیست منظورم خاطراته ...

تا یکی دو دیقه میخای بیای بشینی استراحت کنی همه خاطراتت میاد سراغت ...

ادامه مطلب ...