اویل سال بود که طبق تقسیم بندی های مرسوم رفتیم کلاس آ که دقیقا روبروی زمین فوتبال مدرسه بود و هر از چند گاهی هم از توپ بچه ها بی نصیب نمی ماندیم
این روزها اینقدر شار روانی روی من بوده که حتی خاطراتم هم به سختی به ذهنم میاد منی که با خاطراتم زنده بودم
بچه های جدیدی که از مدرسه راهنمایی دیگه ای به دبیرستان آمده بودند فضا را برایمان فراهم کرد که دوستان جدیدی بیابیم
اون روزها تو گروه سرود نام نویسی کردم و این سرآغاز کارهای فوق برنامه ای بود که مرا از درس بازداشت و با فشارهای روحی که امانم رو بریده بود به خاطر شرایط خاص زندگیم افت تحصیلی من شروع شد.
ادامه مطلب ...مهنازم ببین کدوم یک از این تصاویر و دلنوشته هاش تو رابطه عاشقانه ما نبوده تا بگم آره عشقم هوس بوده و الان بتونم عین خودت بگم هر کسی بره پی زندگی خودش؟!!!
پیام هایی که می تونستم به مهنازم بدم اما گفت نه به گوشیم نه به ایمیلم چیزی نفرست:
دﻧﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻟﻘﻪ رو ﺑﺎﻳﺪ ﮐﺸﻴﺪ،اﻭﻟﺶ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ …ﺑﻌﺪﺵ ﺣﺲ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺟﺎﺵ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺑﺘﻪ …ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ که ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﯽ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ . . . !
این حکایت ِ وجود من بود تو زندگی مهنازم
ادامه مطلب ...سلام مهنازم
دیشب تا صبح پرسه زدم
خواستم استراحت کنم دیدم وقت برای استراحت زیاد دارم
از مرگ تا حشر را می توان آسوده خوابید اما من آن زمان را هم یقینا به آسودگی سپری نخواهم کرد.
اینقدر آشفته و داغون بودم که هر چیزی به ذهنم می رسید رو بی اندیشه انجام می دادم.
ادامه مطلب ...این آخرین عبارتی بود که تلویحا از طرف مهنازم به من گفته شد اما اینقدر دوسش دارم که با وجود همه مشقات،زجرها،... که تو این مدت داره بهم تحمیل می شه و روز به روز بیشتر میشه اما با همه این ها حاضرم بیشتر از این ها رو تحمل کنم چون خانمم رو دوس دارم
الان هم درسته که همیشه در حد و اندازه های معشوقم نبودم برای مهنازم چند تا پیامک که برام رسیده و نمی تونم براش بفرستم اینجا می نویسم تا شاید لبخندی به لبان زیبای خانمم بنشیند:سردرد های متوالی و قطع نشدنی این روزهایم، این خیال را در ذهنم متبلور ساخته که غده ای در سرم در حال رشد است اینقدر که جا را برای هر چیز دیگری تنگ کرده و همین روزهاست چشمانم از حدقه بیرون بزنند، شاید این خیال هم ی توهم باشد شبیه توهم حضور کسی در خانه که صدایش هر صبح بیدارم می کند و وادارم به جستجوی اطرافم می کند، شاید هم واقعیت باشد. قصد اعتنایش را ندارم، دانستن یا نداستن اینکه در سرم غده ای در حال رشد است که عمرم را کوتاه تر می کند هیچ تغییری در زندگی ام حاصل نمی کند. شاید برای اطرافیانم مهم باشد اما برای من نیست. بلاخره که زمانی پایان می پذیرد چه تفاوتی دارد که اکنون باشد، فردا یا فرداهای دیگر ...
قرار به لغزیدن نیست وقتی در حال فرو رفتنی، نگران خطا نباش، به هر راهی بروی درست و نادرست اش یکی است وقتی گرفتار باتلاقی. شماتت بی حاصلترین عقده گشایی است، دغدغه اش را کنار بگذار، آسوده بنشین و فرو رفتنت را به نظاره بنشین،
تولد اش اواخر فروردین است. زمانی که من عاشق اش بودم؛ از حوالی یک سال پیش. عید سال پیش در اندیشه بودم تا برایش بهترین نوشته ام را بنویسم، هدیه تولدش.
خاطره یه اسم قشنگه و منم این اسم رو دوس دارم اما نمیدونم چرا اینقد تلخه ...
منظورم شخص خاصی نیست منظورم خاطراته ...
تا یکی دو دیقه میخای بیای بشینی استراحت کنی همه خاطراتت میاد سراغت ...
ادامه مطلب ...