به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطرارزوی دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود فقط به خاطر تو
مــی گویـَند :
مـخـآطب داشتهـ بـآش
بـــرآی عـــآشـقــآنــهــ هـآیـَت ...
امــآنمـیدآنـَنـــد ...
مـخـــآطب تــمــآم عـآشـقـآنه هــآی مـن
تــــــو یــــــــی ... !!!
مهناز خانومم
عبور می کنم هر روز از کنار اون نیمکت خالی پارک طالقانی.....
طوری که انگار کسی در آخرین نیمکت انتظارم را می کشد!
و به آنجا که می رسم باید وانمود کنم که باز دیر رسیدم و مهنازم نمی تونست بیشتر از این منتظرم بمونه
سلطان قلبم کجایی ؟ کجایی؟
نمیدانم این روزها حرف
هوا چیست؟ یا چرا اینگونه در هم است؟ چه چیزی را میخواهد ثابت کند ..
یا چه
چیزی اینقدر کلافه ش کرده است فقط این را میدانم حالش
عجیب شبیه حال من است ..
نمیدانم
او هم از اطرافیان آشفته است ..یا اینکه غمی قدیمی هجوم آورده ..
ولی این
را میدانم حالش از من بهتر است ... به بی هوا باریدنش نگاه
کن !
میبینی ؟
انگار کسی را نمی بیند انگار نگاه دیگران برایش
اهمیت ندارد
طعنه مردم
کلافه ش نمی کند .. باید اینگونه باشم ..
بی هوا
ببارم ..
مهنازم جماعت را ول کُن ..
من را به آنان چه ؟ ! ..
مادربزرگم می گفت وقتی مژه ات که بیفتد،آرزویت برآورده می شود....مادربزرگ مرد...با اشک مژه هایم یک به یک افتادند.... اما تو برنگشتی... قطره های باران بر گونه هایم.... اصلا من به درک... خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراری درد کشیدن من؟!!!
میپرسی باز دیگه چی شده؟
اکنون از دلم برایت بگویم...