سخت است درک کردن دخــــ ـــــتری که....
غــ ـــم هایـــــ ـش را خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند...
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش .
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ......
وهیــــــ ـــــــــ ــــــچکس جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد .
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یـــــ ـــــ ـــــخ زدن احســاس
سلام
دیروز پیامی از دوستی به دستم آمد که با قلم خودم و با دلنوشته های خودم تغییرش دادم و این جا به یادگار می نویسم
سیگارم چه خوب درک می کند مرا…وای که چه زیبا کام میدهد…این نو عروس هر شب تنهایی هایم…لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند…و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم… بـــــــــــــرو!!!!ترســــ از هیچ چیز ندارمــــوقتیـــــ یقینـ دارم بیشتر از منـــ کسی دوستت نخـــــــواهد داشتبیشتر از منــــ کسی طاقت کمـــ محلی هایت را ندارد بــــــــــــرو!!!! ترس برای چه؟؟وقتی می دانمــ یکــ روز تُف می اندازی به رویـــــ تمام آن هایی که به خاطرشــــان من را از دستـــــ دادی…. !..میگـــــن : چــــــــرا ؟میــگــــم : چــــون نخــــــــواستـــــــــــ مــــی پـــرســـن : دلــــــــیلــش ؟میگـــــم : نــــــــــــــــمیــدونـ ــم میگـــن چــــــــیه ؟میــگـــم نمــــی تــــونستــــــــــــ جـــوابــــم ســــــــــــکوت استــــــــــ دوبـــاره چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟فـــــریـــاد مــــی کشـــــمچـــــون از اوّلــــم من اضافی بودم.......
ادامه مطلب ...
این متن رو به بهانه ایمیل امروز خانومم نوشتم
مهنازم این یه شعار نیست این واقعیتی است که با تک تک لحظاتم عجین شده:زمسـتان و تابســتان نــدارد....نـبـاشــی...چهــار ستون بدنــم میلــــرزد ...!!! بارها بهت گفتم که وقتی آرزوی چیزی تو دلت میوفته شک نکن توانایی رسیدن بهشو داری و حتی هربار که زندگی مشترکمان گفتم و با یاس از حرف ها و بازخوردهای این کار گفتی باز هم خواهم گفت ناشنوا باش... وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند.....
موهای ی زن خلق نشده
برای پوشانده شدن
یا برای باز شدن در باد
یا جلب نظر من
یا برای به دنبال کشیدن نگاه
مهنازم هر کس یا شب می میرد یا روز اما من شبانه روز از دوریت می میرم و زنده می شوم
سکوت گهگاه
من مخفف حروف آغازین ساعت های کسری وجود نازنین توست عزیزتر از جانم
عشق واقعی وقتیه که دختر به سادگی چشماشو میبنده و اجازه بوسیدن میده
اما پسر پیشونی دختر رو میبوسه..... و این بود راز
بوسه هیم بر پیشانی خانمی
توی تابستان 93 اولین نامه ام توی این وبلاگ برات می نویسم!:|
سلام خانومم صبح اولین روز تابستانیت بخیر
فدات بشم الهی از حال و احوالت برام می نویسی؟خیلی دلم تنگ شد برات این 3 روزی که نبودم که برات بنویسم
دیگر نمی خواهم تو را از دست بدهم
به خاطر تو قید هر چی خاطره باشه میزنم
دیگر نمی شود بدون تو بهانه ای برای بودن داشته باشم
آن لحظه که بوی عطر تو می آید
تنها نگاه عشق تو مرا سیراب می کند
تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم
دیگر نمی خواهم هیچگاه تنهایت بگذارم
مــی انــدیــشــــم....
تویی که تمام لحظات زندگی مرا محاصره کردی.....
تویی که نمی دانم کی خواهی آمد....
اصلاً بگو ببینم می آیی؟
می آیی.....
تا با تمام دلتنگی های سرزمین آرزوهایم وداع کنم؟
می آیی.... تا شقایق های قلبم دوباره جان بگیرد؟
می آیی.... تا از دریای نگاهت
قطره ای هم بر کویر چشمانم بریزم؟
می آیی.... تا ستاره های آسمان زندگانیم
از ناله های شبانه ام آرام بگیرند؟
کاش می دانستم از اوج کدامین قله ،
از دل کدامین شب ، از عمق کدامین جنگل خواهی آمد....
تا برایت قلبم ، این بزرگ ترین سرمایه ام را
پیش کش آورم و به تو بگویم
دوســتــــت دارم
برای گفتن داستانی که نهایت عظمت عشق را جلوه گر کند. داستانی شیرین از عشق که عمرش از دریاها نیز بیشتر ست. حقیقتی ساده درباره عشقی که او به من ارزانی داشت
از کجا بی آغازم؟
دوستت میدارم زیرا که ناگزیرم از دوست داشتننت، دوستت میدارم زیرا که جز این نتوانم، دوستت میدارم به حکم تقدیرآسمانی، دوستت میدارم در مداری جادویی،