عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو…

چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.
خیلی این لحظات برایم زیباست
.
به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و
  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.
قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد
و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد
.
چقدر این انتظار شیرین است
.
انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم
.
خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است
.
شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،
پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم
و همدیگر را در آغوش میفشاریم
.
شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست
.
معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست
.
گریه نکن عزیزم
  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .
می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند
.
ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو
.
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز
.
گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند
.
این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام
.
به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،
غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم
.
آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو



امام عاشقان ایران

می‌روم گاهی خراسان گاه‌گاهی کربلا

یک طرف شمس‌الشموس و یک طرف شمس‌الضحی

 

هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون‌جگر

کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا

 

از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست

او حسین بن علی شد، این علی موسی‌الرضا

 

او جوانان بنی‌هاشم شهیدانش شدند

"ای جوانان عجم! جان من و جان شما"

 

اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو

سوریه، لبنان، فلسطین، کلُّ ارضٍ کربلا

 


تنها درخواست من از خدا اینه دعاهای مرا برای تو اجابت کنه عشق من

عشق من من به سیاهی جادوی چشم هایت سلام می کنم من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم صدای پای تو قلب مرا می لرزاند ای عشق من ای زیبای من به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم من به راز مستانه بودنت سلام می کنم من به رنگ شبهای عاشقانه با تو بودن سلام می کنم دررویاهایم گم شده ام. من با عشق تو دیوانه شده ام ای زیبای من به تک تک زیباییهایت سلام می کنم وقتی که برای اولین بار دیدمت عاشقت شدم نه تنها دل من بلکه جانم هم برای نثار کردن به توست فقط برای تو زندگی می کنم برای تو می میرم نگاه کن که دیوانگی عشق مرا به چه کاری واداشته و هر طپش قلب من برای توست من به عزیزترینم و کسی که بیشتر از زندگیم دوستش دارم سلام می کنم برای عشق تو زمین و آسمان رو به زیر پاهات می آرم یقین داشته باش که این کار رو انجام می دم آسمان هم مانند زمین مبهوت دیوانگی من است با لبخندروی لبهات منو وادار می کنی که به تو نزدیک بشم حالامن منتظرم قلبت رو به من هدیه بده من به دعایی که از دلت می کنی سلام می کنم تنها درخواست من از خدا اینه دعاهای مرا برای تو اجابت کنه عشق من تو نمی دونی که چقدر دوست دارم بدون تو هیچ روشنایی وجودنداره تو همانی در رویاهایم بودی همه نفسم فقط یه پیغام داره هر چی که دارم برای توست من به عشقی که در قلبم وجود داره سلام می کنم من به سیاهی حادوی چشمهایت سلام می کنم من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم در رویاهایم گم شده ام. من با عشق دیوانه شده ام من به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم عشق من


با چه رویی به خدا بگویم غم دارم؟! وقتی، تو را دارم….

عشق اول هیچ وقت فراموش نمیشه چون اولین حسه که تنهاییتو پر کرده چون قلبت اولین تلنگر رو خورده مثه روز اول مدرسه هیچ کس اولین روز مدرسشو فراموش نمی کنه. پس خودتونو اذیت نکنین می گویند آدم شوآدم شدنی که تو در قوانینش نباشی را می خواهم چکار بگذار همین قاسم بمانم…!. آغوش بالشتدست های عروسکشانه ی دیوارنگاه اینهخنده ی نقاشی شده توبگو دیگر چطور دلم را گول بزنمطفلک فک رمی کند تو را دارد…!رواندازم را با دستهایم ،شبیه دستهایت درست می کنممی دانم،شبیه شبیه نمی شوداما آرام می شوم وقتی محکم می گیرمش درد می کشماما تو بخنددیدن غصه ات غم بزرگ تریست برای خودش..طاقتش را ندارم…!کنارت صدایم قطع می شودوقتی چشمانم التماس میکنند که بگذارم جور تمام حرف های ناگفته را تنها به دوش بکشددیوانه خطابم می کنند. وقتی بی هوا میان گریه هایم بلند بلند می خندمتورا حس می کنم که باز هم می خندانیموچه خوب است این دیوانگی…!چشمانت را نبندالتماست می کنمامروز حتی یکبار هم نگاهم نکرده ایخدایا اعتراف کن بین خودمان می ماند…!چه کسی را کنارت داری که می گویی تنهایم ولی بی نیازمچشم می گزارم و ثانیه هارا می شمارمبیا دست بگزار به خدا قسم نزدیکت نمی شومخودت میدانی گرگی نیستم که سوختنت را ببینمفرشته هاهم حسادت می کنندوقتی از تو، برای خدا می گویممی دانی،جهنمی است دنیا بدون تواگر قراراست بهشت هم بی تو باشد،راضیم به همین جهنمبه خدا جهنم بزرگتر نمی خواهممی دانی،جهنمی است دنیا بدون تو اگر قراراست بهشت هم بی تو باشد،راضیم به همین جهنمبه خدا جهنم بزرگتر نمی خواهملبخندت را نشانشان ندهمن، خنجرشان را از پشت می بینم .لبخندت را نشانشان نده من،خنجرشان را از پشت می بینم. صدایم که میزنی….نه صدایم نزن،نمیدانم با کدام صدا جوابت را بدهم ستاره های دیگر را خاموش کن….آنقدر می درخشی که چشم دیدنشان را ندارمسرش دادبزن…!قلبم را می گویم. مهربان که نگاهش کنی،با بهانه هایش عذابم می دهد جای کوه،برایت جان می کنمتوفقط بمان. نگونفس بکشنفس کشیدن هوا می خواهدمگر نمی دانی قلبم به جز هوایت،باهیچ هوایی نمی سازد ستاره ها دورت حلفه می زنند وچشمک بارانت می کنند و تو باز هم از آن لبخندهایی می زنی که دلم را می لرزاندمی دانی ماه منبی چشمک از روی زمین زیباتر دیده می شویستاره ها دورت حلفه می زنند و چشمک بارانت می کنند و تو باز هم از آن لبخندهایی می زنی که دلم را می لرزاندمی دانی ماه منبی چشمک از روی زمین زیباتر دیده می شویبا چه رویی به خدا بگویم غم دارم؟! وقتی، تو را دارم….


یلدای آدمها همیشه اول دی نیست

یلدای آدمها همیشه اول دی نیست ، 
میتونه تمام شبایی باشه که یه غمی ، دلتو چنگ میزنه 
و به نظرت صبح نمیشه .
هیچ زمستانی ماندنی نیست حتی اگر شبهایش یلدا باشد....
امیدوارم زندگیتون فقط یه شب یلدا داشته باشه اونم اول دی باشه .
همه لحظه های پایانی پاییزیتان پر از خش خش آرزوهای قشنگ..


تقدیم به عشق مهربان و زیبام


به پاکی عشق ، به لطافت با تو بودن و ما با هم آمده ایم که به همه ثابت کنیم معنای عشق واقعی را….

باور نداشتم مال من شده ای ، لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای؛عشق معجزه نیست ، حقیقتیست در قلب ها که پنهان است و رویای ما به حقیقت پیوست ، قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شدبه تو رسیدم در اوج آسمان عشق ، این بود قصه ی من و تو و سرنوشت.تو آمدی و دنیا مال من شد ، همه ی انتظار و دلتنگی ها و غصه ها تمام شد. تو آمدی و عشق آمد و پیوند ما در کتاب عشق ثبت شد.باور نداشتم مال من شده ای ، لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای. عشق معجزه نیست ، حقیقتیست در قلب ها که پنهان است. به پاکی عشق ، به لطافت با تو بودن و ما با هم آمده ایم که به همه ثابت کنیم معنای عشق واقعی را.تو همانی که من میخواستم ، مثل تو کسی در دنیا نیست برایم ، مثل تو هیچگاه نیامد و نمی آید و نخواهد آمد ، تو اولین و آخرینی برایم.و با عشق پرواز میکنیم ، میرویم به جایی که تنها آرامش باشد در بینمان، تا در یک سکوت عاشقانه و در اوج آرامش بدون هیچ غمی در آغوشت آرام بگیرم !اینبار سکوت زیباست، چون درونش یک عالمه حرفهاست ، حرفهایی در دلهای من و تو ، که هم تو میدانی راز دلم را و هم من میدانم راز درونت راو من ثابت کردم عشق هست ، تو همیشه هستی ، و روزی میرسد که ثابت خواهم کرد از عشقت خواهم مرد.و من و تو همسفران عشقیم تا ابد ، این احساسم همیشه در قلبت بماند….


ثانیه به ثانیه


ای عزیز جان من، من برای مرگ خود یک بهانه می‌خواهم …

ای عزیز جان من، من برای مرگ خود یک بهانه می‌خواهم  یک بهانه پوچ عاشقانه می‌خواهم. از غمی که می‌دانی با تو بودنم مرگ است و بی تو بودنم هرگز؛ گر بهانه این باشد، من بهانه می‌گیرم. عاشقانه می‌میرم. هنوز هم عاشقانه ‌هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم.. هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم.. هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..
این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم و به استقبال باران می‌روم
. می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است.. می‌دانم  یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است، کسی که جز تو نیست باز می‌گردد.. می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛ پس بگذار بخوانم: اولین عشق من و آخرین عشق من تویی نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..


فرشاد حسامی - پاییز بدون تو


به این خیال که تو هستی ، بی خیال همه چیز شده ام ، در حسرت دوری ات تنها و آشفته ام!

در این شبهای بی قراری چیزی نمانده که با دلم در میان بگذاری
همه چیز از احساست پیداست ، در این لحظه های نفسگیر ، چیزی نمانده جز دلتنگی و انتظار
و این دل عاشق من ، همیشه بهانه میگیرد از من
 …
بهانه تو را ، تو را میخواهد نه دلتنگی ها را، تو را میخواهد نه به انتظارت نشستنها را
!
در این شبهای بی قراری چیزی نمانده از من ، جز یک دل بهانه گیر
باز هم گرچه نیستی در کنارم ، اما در این هوای سرد ، عشق نفسهایت مرا گرم نگه داشته

به این خیال که تو هستی ، همه چیز سر جای خودش باقیست ، تنها جای تو در کنارم خالیست، به این خیال که تو هستی شبهایم مهتابیست ، تنها درد من در این شبها ، تنهاییست
 !
به این خیال که تو هستی ، بی خیال همه چیز شده ام ، در حسرت دوری ات تنها و آشفته ام
!
کجا بیایم که تو باشی ، کجا بروم که تو را ببینم ، کجا بنشینم که تو هم بیایی،دلم تنها به این خوش است که هر جا باشی ،همیشه در قلبم میمانی
اما تو بگو دلتنگی هایم را چه کنم؟ ، لحظه به لحظه بهانه های این دل بی تابم را چه کنم؟ تو بگو اشکهایم را چه کنم ، انتظار ، انتظار ، این انتظار سخت را چه کنم؟
فرقی ندارد برایم دیگر ، مهم این است که تو هستی ، مهم این است که همیشه و همه جا مال من هستی
اگر من در این گوشه تنها نشسته ام و به تو فکر میکنم ، تو در گوشه ای نشسته ای و در خیالت به من نگاه میکنی ، اگرمن با هر تپش از قلبم تو را یاد میکنم ، تو در آن گوشه با یادت مرا آرام میکنی

اگر من در این گوشه چشم انتظار نشسته ام ، تو در آن گوشه از شوق دیدار همه ی چوب خطهای این انتظار را پاک میکنی



ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!

ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!
این بار این جدایی رنگ دیگری است ، حس دیگری است . این بار این جدایی ، جدایی گل است از شاخه خشک
.
شاخه خشک به آن گل امید بسته بود ، به خاطر عطر وبوی آن گل ؛اما اینک که این گل باید از شاخه جدا شود ، شاخه خشک ، خشکتر میشود
.
لحظه جدایی همیشه دلگیر است ، اما جدایی ما دلگیرتر و غمگین تر
.
ما وابسته ایم به هم این وابستگی مقدس بین ما باعث شده به هم دلبسته شویم
.
دلت مهربان است ، دلت درد دل مرا گوش می دهد و با دوای محبتش آن را آرام میکند
.
ای گلم مرا تنها نگذار!
  این شاخه خشک زندگی که دیگر امید به زندگی ندارد را تنها نگذار.
اما حرف من بی هوده است چون این گل باید از من جدا شود.((این گل باید از شاخه اش جدا شود.)) هیچ گلی بر روی شاخه اش نمی ماند یا پرپر می شود یا جدا می شود
.
تو گلی هستی که هیچگاه پرپر نمی شوی و همیشه گلی با همان زیبایت ، و با همان عطرو بوی عاشقی ات . تو گلی جدا شدنی هستی
 .
گل نرگسی که با غبانی خواهد آمد و تو را از شاخه خواهد چید
!
کاش آن باغبان من بودم ، کاش صاحب آن گل من بودم
!
کاش این گل با شاخه اش در خانه عطر و بوی عاشقی می دادند
.
اما این گل از شاخه جدا خواهد شد و شاخه از تنهایی و دلتنگی خواهد مرد و گل در گلدانی دیگر گل می دهد و به زندگی اش ادامه می دهد و عطر و بوی عاشقی را به خانه دیگری خواهد برد. این هم سرگذشت گل و شاخه خشک
 !
گل نرگس همیشه گل خواهد ماند . و شاخه از خشکی خواهد مرد
.
تو هم مثل گل مریم باغبانی خواهد آمد و از شاخه جدایت خواهد کرد
.
افسوس که این دنیا با من خوب نیست و
  با ساز من نمی رقصد!


این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟

خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟

این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟

این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟

این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟

این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟

این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟

خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟

چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.

هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.

خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه  این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!

خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟

او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟

او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.

او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.

با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.

من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!


روزهای سخت(مرتضی پاشایی)  تقدیم به عشقم