عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

غرور شکسته

می مانم و با درد عشقت میسازم ، میمانم و تحمل میکنم سردی وجودت را میمانم چون راه نفسگیری آمدم تا به تو رسیدم تو را به آسانی به دست نیاوردم که به همین سادگی رهایت کنم میمانم تا شب پرستاره است تا در عشقمان امیدی دوباره است هیچگاه عشقمان پرپر نمیشود، این لحظات با هم بودن تمام نمیشود نخواستی و با خواستنم تو را ماندنی کردم ، نیامدی و با آمدنم تو را همیشگی کردم ندیدی مرا و با دیدنم چشمهایت را با دلم آشنا کردم نساختی و با ساختنم امیدها را در دلت زنده کردم سوختم و نشستم ، در حد خاکستر شدن هم بودم و نبریدم، با اینکه در قفس بودم و درهای قفس باز ،اما نپریدم ، نشستم در همان کنج قفس به انتظارت، بی آب و دانه ، بی کس در آن ویرانه شب میشد و چشمهایم همچنان خیره به تاریکی ها دلم خوش بود که تاریکی میگذرد و فردا روز روشنی هاست دلم خوش بود به اینکه مال منی ، به اینکه همه جا همیشه با یاد منی نه فکر میکردم راهم اشتباه است ، نه حس میکردم عشقی دیگر در راه است ، با تمام وجود حس میکردم تنها تویی در قلبم که به من لحظه به لحظه نفس میدهد بی آرامش ، بی نوازش ، سر میکردم با تو بودن را ، با تمنا و خواهش بگذار زیر سوال برود قلبم ، بگذار بشکند غرورم ، برای تویی که هستی همه وجودم بگذار بریزد اشکهایم ، خیس شود گونه هایم دریای خون شود چشمهایم ، بگذار آن رهگذر بخندد به حال و روزم حال و روز من مهم نیست ، مهم عشق تو است و وجود تو اگر بخواهی باز هم میشکنم برای تو خرد میشوم زیر دست و پای تو شیشه قلبم را بشکن و دلم را بسوزان ، تنها مرا در غم نبودنت نسوزان


عشق یعنی ...

عشق یعنی : تویی که زیر و رو کردی دنیای مرا  به اوج رساندی آن قلب تنهای مرا عشق یعنی : تویی که مرا عاشق خودت کردی تویی که مرا محو چشمهای ناز خودت کردی عشق یعنی وفاداریت ، محبتهایت ، آن قلب پاک و مهربانت عشق یعنی تو ، تویی که به من یاد دادی رسم عاشق بودن را عشق یعنی چشمانت ، چشمانی که مرا دیوانه میکنند وقتی خیره میشوم درونش،انگار دنیایی را میبینم که عاشقانه میپرستمش عشق یعنی : اشکهایم ، اشکهایی که از دلتنگی تو میریزند از گونه هایم عشق یعنی : انتظارم ، انتظاری که سالهاست برای رسیدن به تو میکشم عشق یعنی : منی که قلبم را جز تو به کسی ندادم و از آن زمان که آمدی نگاهم به هیچ نگاهی دوخته نشد آتش قلبم برای هیچکس جز تو شعله ور نشد عشق یعنی : زیر باران آنقدر دلم هوایت کرده بود که اشک میریختم در میان همه میرفتم ، همه نگاه میکردند مرا ، میگفتند این دیوانه چرا به بیراهه میرود؟ عشق یعنی : لحظه به لحظه به یادت بودن و همه زندگی را فدایت کردن عشق یعنی : به  عشقت تک تک ستاره ها را شمردن ، شبها را تا صبح، نام تو را زیر لب زمزمه کردن عشق یعنی : تویی که مثل و مانندی برایم نداری ، تویی که همه جا و همیشه از فکرم بیرون نمیروی عشق یعنی ، منی که عاشق توام و تا ابد مال تو ... عشق یعنی ، هیچگاه حرفهای روز اولم را زیر پا نگذاشتم ، عهدم را نشکستم و به انتظار هیچکس جز تو ننشستم! عشق یعنی : تویی که وقتی گفتی مال منی ، در میان همه فریاد زدی مال منی، مرا هیچگاه پنهان نکردی از دیگران ....عشق یعنی در میان غمهایت برای من شاد بودی و  در میان شادی هایت همیشه با من بودی...عشق یعنی آرامش به قلب من دادی ، به من همیشه نفس دادی حتی در هوای گرفته نفسهایت...عشق یعنی ، هوای با تو بودن ، فصل ها را به انتظارت با عشق پشت سرگذاشتن عشق یعنی تو ، تویی که قلبم تنها برای تو میتپد...عشق یعنی ، برای تو نوشتن ، احساسم را برای تو ابراز کردن عشق یعنی یک دنیا ، دوستت دارم به خدا!



از دلتنگی بیقرارم

تحمل دلتنگی ، درد نبودنت ، من که تحمل ندارم دوری ات عشق من هر جا هستی بیا که میخواهمت میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز از دلتنگی احساس مرا داری روزها چه زود میگذرد ، زندگی با یک چشم به هم زدن میرود اما نمیگذرد، نمیرود این لحظه های انتظار و دلتنگیعزیز من ، نمیدانی که دلم چقدر برای چشمانت تنگ شده نمیدانی که دلم چقدر برای آن آغوش گرمت پر میزند...و قلبم اینجاست که تند تند میزند بیقرارم ، و همچنان به عشق تو عاشق این انتظارم...تا پایان این انتظار ، دلتنگی هایم بر روی هم انباشته میشود تا جایی که قلبم لبریز از دلتنگیست ، لبریز از عشقیست که بیش از همیشه است تا پایان انتظار اشکی نمیریزم ، تا لحظه ای که تو را ببینم و دریایی از اشک بر گونه ام جاری شود تا اشکهای شوق جای غم دوری ات را بگیردخیره به عکسهایت ، تحمل ندارم ببینم نیستی در کنارم گرچه همیشه به تو میگویم که مهم در قلب هم بودن است ، همیشه به یاد هم بودن است و من عشق بی قانون میخواهم ،من لحظه های آرام در کنار تو را میخواهم و می آید لحظه ای که می آیی ، به عشق آن هست که این شعر مرا میخوانی


به تو خواهم رسید ...

به تو خواهم رسید ، به هر قیمتی تو را به دست خواهم آورد تو را در میان خواهم گرفت و فریاد عشق را سر خواهم داد به تو خواهم رسید ، به تویی که مرا به عشق رساندی  و من میرسم به تویی که رسیده ای به قلبم، احساس کرده ای  عشق و محبت هایم  با تو زندگی کردن یک اتفاق دلنشین است ، تو را به دست آوردن لحظه ای شیرین است به تو خواهم رسید ای تو که مرا به همه جا رساندی در میان همه لحظه هایی که گذشت ، یک لحظه هم نخواستم تو را از دست بدهم  هیچگاه بی خیالت نشدم و به خیالت چه روزهایی را سر کردم و چه لحظه هایی را گذراندم با اینهمه خاطره و عشقی که با تو دارم ، با این کوله بار محبتهایی که از تو در دل دارم  به لحظه هایی خواهم رسید که همه را دوباره با تو قسمت خواهم کرد و من منتظر تکرار همیشه با تو بودنم ، منتظر خواستن ها و رسیدنم اینهمه رفتم و رفتم و آمدم و رسیدم به تو ، ببین که همه دنیا را زیر پا گذاشته ام به خاطر تو ببین که قید همه کس را زدم ، به خاطر دلم ، به عشق دلت ،  به شوق دیدنت تو را به دست آوردم  از زیبایی چشمانت گفتم و شعرم سکوت کرد از ردپای قلم بر روی صفحه کاغذ که چگونه میرقصد قلمم و چگونه میگوید در وصف چشمانت به چشمانت خواهم رسید ، در لحظه ای که محو خواهم شد در نگاهت  نگاهی که مرا هر جا بخواهم میبرد ، تنها یک نفر هم بیشتر نمیتواند مرا با خود به رویاها ببرد با تو رفتم به شیرین رویا و حقیقت عاشقانه ی زندگی ام



پیامک های تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم 1393

بیابان هم ک باشی،حسین(ع) آبادت میکند!درست مثل کربلا


پیامبر اکرم(ص): ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه؛ هوا هوای حسین است...


نپندار ک تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند ولاغیر؛ صحرای بلا به وسعت تمام تاریخ است.....


کربلا نشان داد با شکیبایی درعطشی کوتاه، می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد.....


باز محرم شد و دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم و لیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست
محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است


نام من سرباز کوی عترت است، دوره آموزشی ام هیئت است.
پادگانم چادری شد وصله دار، سر درش عکس علی با ذوالفقار.
ارتش حیدر محل خدمتم، بهر جانبازی پی هر فرصتم.
نقش سردوشی من یا فاطمه است، قمقمه‌ام پر ز آب علقمه است.
رنگ پیراهن نه رنگ خاکی است، زینب آن را دوخته پس مشکی است.
اسم رمز حمله‌ام یاس علی، افسر مافوقم عباس علی (ع)



قلبم،هیچکس، جز تو را،به این اندازه ، دوست ندارد

وقتی تو عشقمی ، وقتی تو را دارم ، دیگر نیاز به هیچکس ندارم نیاز من تویی و بودنت، چه لذتی دارد بوییدنت ، بوسیدنت چه لذتی دارد وقتی خیره به چشمان توام ، به خدا من فقط مال توام کاش میشد لحظات دور از تو بودن تمام شود، سرنوشت ما به جایی ختم شود که سالهاست آرزوی آن را میکشیم عشق من ، قلب من فقط تو را میتواند دوست داشته باشد ، انگار از آغاز تو در قلب من بوده ای تو مثل نفس در سینه ی من بوده ای هیچگاه کسی به دلم ننشست تا تو آمدی و شدی همان دلم ، با تمام وجودم دوستت دارم گلم از تو دل نمیکنم ، وقتی مثل تو در این دنیا دلی با وفا نیست وقتی به پاکی تو در دنیای اطرافم نیست دیگر نمیگردم وقتی تو را دارم چشمهایم را بر روی همه میبندم تو را میبینم که مال منی ، تو فرشته نجات قلب منی برای من تنها تو ارزش داری ، چون به قلبم ارزش دادی که اینک دوستش داری و من بیشتر نفس میگیرم وقتی میبینم تو اینقدر عاشقانه مرا دوست داریمن بیشتر عاشقت میشوم وقتی مبینم تو مرا برای همیشه میخواهیاحساسم همیشه تکرار میشود ، حرفهایم هر روز تکرار میشود اما این تکرار برای قلبم تازگی دارد حس من به تو بوی عطر عاشقی دارد ، قلبم هیچکس جز تو را به این اندازه ، دوست ندارد.....


تنها سرپناه من

آغوشت ، آخرین سرپناهم ، در لحظه ای که تنها به تو نیاز دارم.آغوشت ، تنها راه آرامش ، در لحظه ای که دلم گرفته و میخواهمت آغوشت ، یک جای گرم ، جایگاهی امن ، تنها برای من در آغوش توام و سرم بر روی سینه هایت تا با شنیدن تپشهای قلبت بشنوم زمزمه ی دوستت دارم هایت رادر آغوش توام و به حسی رسیده ام که با تمام وجودم میفهمم چقدر زندگی با توزیباست و من اینجا را با هیچ چیز عوض نمیکنم ، وقتی تو در کنارمی احساس آرامش میکنم یک احساس پاک ، به دور از هوس ، تنها تو را میخواهم ای همنفس می بوسمت ، تو را در میان خودم میگیرم و در آن لحظه آرزو میکنم لحظه رفتنم از این دنیا ، در آغوش تو بمیرم در نهایت دوست داشتن ، زیباترین حس دنیا ، این لحظه را نگیر از من ای خدا و آنگاه که ستاره ها میدرخشند در آسمان عشقمان.تو هستی در آغوشم و تکرار میشوی هر لحظه برایم تا لحظه طلوعآغوشت ، تنها جایگاه من ، تو هستی تا ابد برای مندر میان گرفته ام تو را ، میخواهمت تا ابد ، این لحظه همیشه در خاطرت بماند


رویای من،حسی برای بودنت

تو مال منی ، به هوای تو همیشه پرواز میکنم …
حسی برای بودنت ، حسی برای در آغوش کشیدنت
و من با احساسم به تویی رسیده ام که همیشه مال منی ، همیشه به هوای آمدن منی
به رنگ دوست داشتن ، به لطافت عشق ، بدون ترس از سرنوشت!
به سوی تو می آیم از آنجایی که شاید از دور ، رسیدن ها محال باشد!
و من نمیترسم از آن دوردست ها ، من تمام فکر و ذکرم آن جاییست که تو هستی و با آن چشمهای زیبایت به دنبال منی هستی که در تب و تاب به تو رسیدنم…
میتوانم به احساسم برسم ، میتوانم به تویی برسم که به من احساس دادی
مهم نیست جانم ، وقتی که بودنم در گرو با تو بودن است ، وقتی که روح تو با جسم من یکی شده و با نبودنت رها میشوم از این دنیا…
نه زمان مهم است ، نه آمدن روشنی ها و تاریکی ها ، مهم عشق تو است که همیشه در قلبم است و من با همین عشق به تو خواهم رسید ، من با همین عشق بود که قلبم دوباره تپید لحظه ای که نفسهای آخرم را با تنهایی میگذراندم تو آمدی و دوباره به من زندگی دادی…
و آنجا بود که معنای زندگی را فهمیدم ،آنجا بود که طعم واقعی عشق را چشیدم ، آنجا بود که فهمیدم چه سختی هایی کشیدم تا به تو رسیدم….
من از پایانش نمی هراسیدم وقتی آغازش تو بودی ، رسیدم به پایانی که آغازی دوباره بود ، یک زندگی دیگر ، با حسی دیگر ، اینبار در کنار تو تا ابد….


قلبم برای اوست

دلم جای دیگریست ، احساسم مال کسیست که برای من میمیرد

نه به عشقش شک دارم ، نه او را مال کسی دیگر میدانم ، وقتی که نفسهایش هر لحظه سراغ هوای بودنم را میگیرند

نه لحظه ای که جدایی بیاید نه روزی که باران غم ببارد ، آنگاه که قلبش همیشه به عشق من میتپد!

یک لحظه چشمهایم را باز کردم و دیدم مال او شده ام ، به خودم آمدم و دیدم اسیر عشقش شده ام ، دوباره چشمهایم را بستم و دیدم خواب او را میبینم ، در خواب حس کردم گرمی وجودش را ، وقتی که او آمده و گذاشته برایم همه ی زندگی اش را

نه میترسم از رفتنش ، نه عذاب میدهد مرا نبودنش ، وقتی که او همیشه هست و خواهد ماند در قلبم

وقتی دنیا را دارم ، وقتی از همه دنیا او را دارم ، وقتی که از او قلبی دارم که برای من به اندازه همان دنیا میتپد ، دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست جز بودنش

و اینبار از او گفته ام ،چون که او خودش میداند چقدر دوستش دارم

با صدای خنده هایش ، آه که آن لبخند روی لبانش ،  آن چشمهای زیبایش ، مرا دیوانه کرده است

و من دیوانه نه حسرتی را دارم ، نه آرزو به دل مانده ام ، نه نیاز دارم به کسی ، نه خیره میمانم به هر ناکسی ، وقتی او همه کس من است و همان آرزوی من!


رویای شب و روزم مرسی بابت اعتمادت

چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی.  چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...زیباترین لحظه ی زندگی ام چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی. چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...آن لحظه که در کنارمی احساس میکنم که به تنها آرزوی زندگی ام رسیده ام...دلم میخواهد برای همیشه و تا ابد در کنار تو باشم و با گرمای عشق تو زندگی کنم عزیزم... حتی یک لحظه نیز طاقت دوری تو را ندارم ای بهترینم...چه آرامشی دارم آنگاه که سرم را  بر روی شانه های مهربان تو میگذارم و تو نیز مرا نوازش میکنی و به من میگویی که دوستم داری....لحظه ای که در کنار تو هستم، لحظه ای است که به اوج عشق می رسم و با تمام وجود عشق را حس میکنم!عاشقانه تو را در میان آغوش خویش میگیرم و برایت اشک میریزم و  التماست میکنم که  هیچگاه مرا تنها نگذاری !این قلب عاشقم بدجور به وجود تو نیاز دارد و دستانم تشنه گرفتن آن دستان گرم تو می باشند!چه لحظه عاشقانه ای است،آنگاه که تو در آغوشمی و به من عشق و محبت می رسانی !در کنار تو بودن را برای همیشه میخواهم و میدانی که با عطر نفسهایت زنده ام!کاش برای همیشه در کنارم بودی و هیچگاه حتی یک لحظه نیز از من دور نمی شدی!زندگی برایم با وجود تو زیباست و آنگاه که در کنار تو هستم زیباترین لحظه زندگی ام خواهد بود .... آن لحظه است که دلم میخواهد هر چه احساس عاشقانه در وجودم است را به تو ابراز کنم .... آن لحظه تمام رازهای عاشقانه در دلم فاش می شوند!چه لحظه زیبایی است آنگاه که با آن چشمان زیبایت به من نگاه میکنی و لبخند عاشقانه ای میزنی و مرا در آغوش خودت می فشاری!الهی من فدای آن چشمان زیبایت شوم ، فدای آن قلب مهربانی شوم که بدجور مرا عاشق کرده است...اگر می دانستی چقدر دوستت دارم بیشتر از همیشه قدر مرا می دانستی !قدر تو را می دانم ای تک ستاره آسمان زندگی و به وجود تو در قلبم افتخار میکنم!چه لحظه زیباتری است آنگاه که تو به من میگویی که دوستت دارم عزیزم....این حس عاشقانه من است ، آن لحظه آتش عشق من آنقدر شعله ور می شود که مرا می سوزاند! دلم میخواهد بسوزم باز بگو که دوستم داری ای بهترینم....