عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

ماه مهر

شناسنامه ام را ورق میزنم تاریخ بر سفیدی موهایم نقاشی میکشد نگاهم را به دستهای خالی لحظه هایم پیوند میزنم شعله های لبخندت مهربانی میکند با ثانیه ها محو می شوم بالهای خاطره ها را پرواز میدهم تا دیروزها اشک ، آه ، غم ، لبخند ، غرور ، پیروزی، و... و من باز هم ایستاده ام وعبور میکنم دستهایم را در جیب بودنهایم پنهان میکنم خودم را بغل میکنم کاش شعله خوبیهایت همیشگی بود شعله نگاه هایی که تا عمق درون مرا می پایید شناسنامه ام را می بندم تاریخ تولدم ساختگی است من به دنبال روز تولدم میگردم آی پرنده کوچک خوشبختی لحظه هایم را در کدام بغچه میان کدام صندوقچه پنهان کرده ای؟ قدم میزنم من گاهی خودم را تلنگری میزنم شاید بودنم خوابی است میان آه ها و یادها و کاش ها پس تو  کدام چراغ راه را روشن خواهی کرد؟ و من روی قالیچه فرداها می نشینم شاید شعله نگاه مهربانی تو، مرا در آغوش بگیرد شاید؟... کاش ... شناسنامه ام را میان دفترهای خاطراتم پنهان میکنم اینجا میان بی کسی های اکنونم زنده ام چه تفاوت دارد پس ؟ ولی من دلم تنگ میشود دلم تنگ میشود برای لبخندهای قشنگت


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد