عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

می دونی که چ جوری دوس دارم بمیرم؟

یه اتاقی باشه گرمه گرم...

یه اتاقی باشه گرم گرم....روشن روشن..

تو باشی منم باشم..

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید....

من توروبغلم کنم که نترسی...که سرد ت نشه..که نلرزی..

  

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..

با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..

بهت می گم چشماتو می بندی؟

میگی آره بعد چشماتو می بندی ...

بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟

می گی آره بعد شروع می کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن..

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..

می دونی؟

می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو....یه حرکت سریع..

یه ضربه عمیق....بلدی که؟

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی

من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم...نمی بینی

خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه

و لبم رو گاز می گیرم که نگم آخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

تو داری قصه می گی..

دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا....قشنگه مسیر حرکتش..

حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..

تو بغلم کردی...می بینی که سرد شدم...محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..

می بینی نا منظم نفس می کشم...تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم....

می بینی دیگه نفس نمی کشم...............

چشماتو باز میکنی می بینی من مردم...

می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ....از تنهایی مردن..

از خون دیدن....وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم....

مردن خوب بود آرومه آروم...

گریه نکن دیگه.....من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیا

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی....

گریه نکن دیگه خوب؟ دلم می شکنه..

دل نازکه.... نشکونش خوب؟؟

گل من گریه نکن ....میدونم سخته ولی...

اگر گریه کنی ناراحت میشما چون دیگه من که نیستم دلداریت بدم ....پس کی میخواد دلداریت بده

میدونم بعد از من چه کسی قرار جای منو بگیره

فقط بهش بگو که مواظب گل من باشه...

اسمتو گل گذاشتم ولی ترسیدم که پژمرده شی... اسمتو گذاشتم ماه ولی نه ماه هم میره

پشت ابر اسمتو گذاشتم خورشید ولی خورشید هم غروب میکنه

اسمتو گذاشتم جونم که اگر بودی باهات باشم و..اگر نبودی منم نباشم

برای توصیف حالم
همین یک جمله کافیست...
"
خنده هایم درد می کند"


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد