به آن قلب مهربان و احساس پاکت قسم میدهم که مرا ببخشی

ای یار مرا ببخش ، منی که همان مجرم چشمهای خیست می باشم را ببخش....مرا ببخش ای یار مهربان و بخشنده ام....میدانم که دیگر طاقت اینهمه عذاب و شکنجه های عشق مرا نداری ، میدانم که دیگر مثل گذشته مرا دوست نمیداری و میدانم دیگرآتش  عشقت آن چنان که باید شعله ور باشد  دیگر نیست و میدانم از من خسته و دلشکسته ای ، به من فرصتی دوباره بده و مرا ببخش.....اگرچه بارها مرا بخشیده ای و بارها مرا شرمنده خودت کرده ای برای آخرین بار نیز به من فرصت بده و مرا ببخش......عزیزم شرمنده ام ، شرمنده آن قلب مهربانت ، آن احساس پاکت ، آن عشق بی گناهت می باشم.... به خدا شرمنده ام.......میدانم که لیاقت آن قلب مهربان و عاشق و پاک تو را ندارم ، میدانم که قلب شکسته من نیز بی ارزش تر از آن است که نزد تو بماند....میدانم از من سرد و خسته شده ای ... مرا ببخش و مثل گذشته مرا دوست داشته باش عزیزم.........مثل گذشته با درد دلهای عاشقانه ات مرا آرام کن..... عزیزم به خدا شرمنده آن قلب مهربانت میباشم... مرا ببخش.......میدانم که دیگر هر چه برایت از عشق مینویسم مثل گذشته  برایت معنایی ندارد ، و همه و همه در خیالت تنها یک رویا و افسانه و یک دروغ می باشد....میدانم که از درد دلهایم میخندی و از اشکهایم بیذاری......ای یار مرا ببخش....گناه خود را میپذیرم ....... و با شرمندگی برای چندمین بار میگویم که مرا ببخش...قلب شکسته ات را دوباره به من بازگردان تا با احساس پر از عشق نزد خود بگیرم در مقابل آن سجده  میکنم و با فریاد به آن میگویم که مرا ببخش.........ای یار میدانم که مثل گذشته مرا دوست نمیداری و مثل گذشته عاشق و دلسوخته من نیستی ، به تو حق میدهم که از این عشق من پریشان باشی ، دلم میخواهد باز به همان دوران شیرین عاشقی مان باز گردی و گذشته تلخ و اشتباه مرا فراموش کنی و مرا از ته دل ببخشی.....میدانم که قلبت مهربان است و میدانم احساسات قلبت مثل چشمه پاک و زلال است پس به آن قلب مهربان و احساس پاکت قسم میدهم که مرا ببخشی

 مرا ببخش..... مرا ببخش.... مرا ببخش........