کاش زودتر انتظار به سر آید

بی قرار بی قرارم به خدا دیگر اشکی ندارم .... بی قرار بی قرارم دیگر از غم انتظار نایی ندارم....بی قرارم ، منتظر لحظه در آغوش گرفتن یارم و به جز ناله و غصه کاری ندارم...کاش زودتر انتظار به سر آید ، و خورشید از پشت کوه ها بیرون آید....لبخند شادی بر لبانم بنشیند و خوشبختی  دنیا نصیبم شود!کاش زودتر لحظه ای که سالها منتظر آن ماندم فرا رسد و دیگر هیچ غمی در دلم نباشد!غمی دارم در دلم ، غم دوری از یارم ، غم دلتنگی و غم انتظار!بی قرارم ، به خدا دیگر جانی ندارم .... بی قرارم به خدا دیگر راهی ندارم!تنها راه این است که منتظر ماند ! تا کی باید اسیر این عشق پر از تنهایی بود؟من دست های گرم یارم را میخواهم ، من بی قرار آن شانه های مهربان یارم می باشم..... من آرزوی در آغوش گرفتن یارم را دارم ..... بی قرارم ، به خدا دیگر امیدی ندارم......کاش زودتر همان لحظه رویایی فرا رسد ، کاش دیگر نه درد دوری در قلبم باشد و نه درد عاشقی!کاش به جای اینکه ناله غم انگیز آواز عاشقی را گوش میدادم ، ترانه عاشقانه یارم را برایش زمزمه میکردم...سخت است اما روزگار غریبی است ای یار مهربانم.. باید تو نیز منتظر بمانی!میدانم گونه ات از این درد انتظار خیس خیس است و میدانم دیگر از صبر و حوصله خسته شده ای عزیزم و میدانم بیقرار تر از منی پس به پایان راه بیندیش که بدون شک پایان راه زیباست ، پایان راه همان در آغوش گرفتن ماست.....بی قرارم به خدا بیقرارتر از پرنده ای می باشم که در قفس زندگی اسیر است و انتظار پرواز در آسمان آبی را می کشد!بی قرارم به خدا بی قرارتر از یک ماهی هستم که در تنگ اسیر است و منتظر روزی است که در دریای آبی وجودش شناور شود!نمیخواهم از این انتظار پر پر شوم! نمیخواهم مثل غنچه ای باشم که انتظار میکشد گل شود و بعد از آنکه گل شد یا پر پر شود و یا از شاخه اش چیده شود!میخواهم بعد از این انتظار تنها مرد خوشبخت روی زمین باشم ، دوست دارم بعد از این انتظار سلطان بی چون و چرای سرزمین عشاق باشم..........به امید سفر به سوی سرزمین خوشبختی ها منتظر می مانم چونکه دوستت دارم ای یاور همیشه مومن!