باران است و دلم تنگ ، حس من بیش از گذشته پر رنگ میخواهم بگویم امشب در این شب قشنگ تو با باران آمدی و شستی غم را از دلم بگذار از دلم برایت بگویم گلم که این آسمان همنوا با من است که دلم تنگ است و تنگ است و خدا با من است و آن کسی که با من است دارم راز و نیاز ها با او که تو را میخواهم و تو را میخواهم او که با من است میدانم که تو را میرساند به من و این حکایت همیشه می ماند در دلها حکایتی بین من و تو و خدا که باران آمد و خدا آمد و تو نیامدی به رسم باران و این هوای بارانی ، میشکنم بغض دلتنگی ها را تا بگویم به تو، تا که باران است ، فاصله در بینمان گریزان است این راز را خدا نداند ، تنها بین من و تو و باران است... خط آخر حرفم و آخرین کلام، به شرط اینکه سه نقطه بماند در آخر این کلام: همیشه با تو میمانم ای تنها سر پناهم ...
|