شب ها ی فراق

سلام مهنازم

دیشب تا صبح پرسه زدم

خواستم استراحت کنم دیدم وقت برای استراحت زیاد دارم

از مرگ تا حشر را می توان آسوده خوابید اما من آن زمان را هم یقینا به آسودگی سپری نخواهم کرد.

اینقدر آشفته و داغون بودم که هر چیزی به ذهنم می رسید رو بی اندیشه انجام می دادم.

 

مهنازم فلسفه الاکلنگ اثبات بزرگی کسی است که فرو می نشیند تا  دیگری پرواز را تجربه کند...

تو محوطه میانسالی بود که ساقی بود و یواشکی در مسیر عبور مردم نجوا می کرد ویسکی،.... یاد این عبارت افتادم که می گفت: خوشا مستی که هوشیاری نمی بیند!

نبودن هیچ کس سخت نیست...فراموش کردن یک بودن سخت است...

وسوسه شدم که بخرم اما من کجا مشروب کجا اما منی که تا بحال لب به این چیزها نزده بودم برایم تصمیم سختی بود چه می شد کرد حال درستی نداشتم تو تردبد بودم که صدای اذان بلند شد رفتم برای نماز، اندکی حواسم پرت شد، به ضریح نگاه می کردم و باز غصه می خوردم و حسرت دیدار یار

از اینـجــایـی کـه مـن هستــم و نــگاه مـی کـنــم ،جمعـه و شنبــه ،صبــح و بعـد از ظهـر نــداره،درهــم است،همـه اش هم دلـگـیره...

باید می اومدم بیرون چون داشتم خفه می شدم یه نگاهی به محوطه می کردم، جمع ها همه خانوادگی بود و این بیشتر تو رو برام تداعی می کرد.

جان ایستادن روی پاهام رو نداشتم، نیمکت با هم بودنمان تنهاست...من دل نشستن ندارم،تو دلیل نشستن باش. نشستم روی یه نیمکت و باز افکار منفی افتاد به جان ضعیفم

خانمم من با ناراحتی خود بسیار راحتم ...

دلم خیلی گرفته،دلم میخواد تنها باشم و یبارم که شده از ته دل با صدای بلند گریه کنم.نمی دونم از چی و از کی گرفته دلم،دلیلشو نمی دونم شایدم حالشو ندارم که بدونم  ولی...

اینو میدونم که اسمون دلم بدجور ابریه هرآن ممکنه صدای رعد و برق ترکیدن بغضم شنیده بشه

خدا ی مهناز می دونم این جمله خیلی خیلی صمیمی و عامیانس و درخور عظمت تو نیس ولی می خوام بگم خدایا ..... بغلم میکنی؟؟؟

یقین دارم خدا ؛یه روز میفهمی که خیلی دوستت دارم ....و آنوقت با خودت میگویی :کاش تمام دعاهایش را مستجاب میکردم !بنده بدی نبود .

می خواستم به همه بگم به زندگی الان من پوزخند نزنید؛ روزی من مهنازی داشتم که با تمام وجود صدایم می کرد.....

پیامی داشتم که نوشته بود تنهایی چیزهای زیادی به انسان می آموزد اما خانمم بارها بهت گفتم  تو نرو بگذار من نادان بمانم ...

تو یه کلام می گفتی که ما به هم نمی رسیم ولی بگذار بهترین غریبه ات بمانم که تو رو تا دم مرگ دوست خواهد داشت.....

بخدا آرزوم بود که روزی برام مرخصی بگیری اما حالا که رفته ای،کلّ دنیا مرخصی گرفته اند  برای خراب شدن روی سرم؛چه خوب که ویرانی ام را نمی بینی مهنازم... .

تو همین نجواها بودم با اندیشه خانمم که یه جوان سیگاری کنارم نشست و  بهم سیگار تعارف کرد از خاطرم گذشت سیگار از عمرم می کاهد.مگر تو عمر مرا می دانی که با آن محاسبه می کنی ؟کسی نمی داند ، شاید همین فردا من نیز خاموش شوم !!!سیگار دود می کنم تا یادم بماند من احمق  بیشتر از این ریه های سوخته ام دوستت داشتم.

ازش گرفتم اما دو دل بودم که روشنش کنم یا نه اما.....

یه وقتایی بغضت توی یه خط جا نمیشه ...دوست دارم قد یه رمان گریه کنم خالی نمی شود دلم از این همه حرف...

شایـــد روزی بفهمـــند بــه خــاطـــرش از چــه هـــا گـــذشتـــم امـــا حـــال کـــه کسی نمــی دانـــد  تنهـــا بــه دیگـــران مـــی گـــویـــد تو یــک احمـــقی

وقتایی که منتظرشی بهتره که گوشیت رو خامووش کنی اینجوری حداقل میتونی به خودت دلداری بدی که وقتی گوشیت خامووش بوده زنگ زده و تو نفهمیدی، دیروز سیمکارت ایرانسلی که تنها پلی بود که امید شنیدن صدای خانمم رو داشتم گم کردم.

کسی  هست شانه هایش را به من قرض بدهد تا یک دل سیر گریه کنم.؟؟ بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی..

ساعت از نیمه شب گذشته . . .و من به این می اندیشم . . .اگر عشق کاری که با من کرد با او یا هر کس دیگه ای می کرد . . .چند روز دوام می آورد؟چقدر تحمل می کرد؟

من از تو هیچ چیز نمی خواهم فقط....

اومدم داخل و تا صبح خواستم افکار مشوشم رو به تحریر بیارم به امید اینکه روزی مهنازم که دین و دنیامه  بخونه

مــَن نه مجنونم،نـه فرهاد ،نــه ...اصلا ببیــن مــَن مرد افسـانه شـدن نیستــم ،مرگ ِ قاسم  بیـا و بـَرگـرد ...همــــــــــــــه چیز را هـــــــــم ..که تقصـــــــــــــــــیر من بیندازی ..عاــــشقــــــــــ شدن من تـــــــــــــقصیر توست ...

نیستی ببینی با دل و جسمم چه جوری تا می کنم !ریشم را کوتاه نکرده ام چیز هایی هست که حاضر به تحمل این قیافه هستم اما یک ثانیه آن بغض ... نه نمی تونم!

هی روزگار،من به درک،خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکرار درد کشیدن من؟ مرا بیــهوده درگیـــر ِ فلسفه ی ِبودن و نبودن نکن،درگیــر ِگنــاه وُ زمیــن و‌ُ سیـب و‌ُ حــوا؛من آمــده ام تا به مهنازم برسَـــم.

دیروز عصر یه نفر خیلی برام آشنا اومد ازش عکس گرفتم تا شاید برا تو هم جالب باشه این عکس و از دیدنش به اونهایی که مثل بقیه نیستن بگن که خیلی ها هم هستن که برا نان شب کار می کنند و دیده نمی شوند.