تجاوز درونی

قرار به لغزیدن نیست وقتی در حال فرو رفتنی، نگران خطا نباش، به هر راهی بروی درست و نادرست اش یکی است وقتی گرفتار باتلاقی. شماتت بی حاصلترین عقده گشایی است، دغدغه اش را کنار بگذار، آسوده بنشین و فرو رفتنت را به نظاره بنشین،


هیچ فراری نیست - به قدر وسع کوشیدی کافی است - سقوط ات را تماشا کن. تو محکومی به سقوط ...

دستم را روی دنده های بیرون زده ام می کشم، لذتی جنون آمیز، لذتی سادومازوخیستی تحریکم می کند. این همان دستی است که باید مرا نگه دارد اما خود نقطه اتکایی ندارد. این روکش روی سطح می لغزد، به زودی فرو می افتد و عریانش می سازد. همین جا بمان و از این تجاوز لذت ببر، تا انتها فرو کن آلت خروشان روزگار را در لطافت احساسات ...