میخواهم شعری بنویسم شعری از زمان زمانی که مرا به حصر نکشیده باشد و تو در ان نگنجیده باشی که هیچکس ترا در لابلای خیالم لمس نکند ! بنویسم .... از آن ساعت شنی که لحظات مرا آرام آرام از درون محفظه ای مملو از تقدیر دانه دانه تقسیم نکند و من در حسرت بُعد پنجم خویش
نظاره گر بازی تقدیر نباشم
|