بهای زندگی یا حقیقت طالع

مثل من تنها بودی ، مثل من همسفر غمها بودی
مثل من در انتظار یاری با وفا بودی ، در آرزوی داشتن عشقی بی ریا بودی
حالا دیگر من تنها نیستم و تو همان یار باوفای منی
تو نیز دیگر تنها نیستی و تمام هستی منی
حالا دیگر من عاشق زندگی ام چون تو زندگی منی
حالا تو نیز مثل من عاشق طلوع فردایی
شب را با آرامش میخوابی چون مثل من عاشق فردایی
عاشق فردا هستم چون تو را دارم ، به انتظار غروب نشسته ام
چون یاد تو را در دل دارم
غروب، همیشه یادی از تو است ، طلوع، آغاز یک روز عاشقانه ی من است
اگر زنده ام به خاطر تو است ، نفس کشیدنم، به عشق بودن تو است
!

میدانم تو نیز مثل من عاشق نفس کشیدنی،
در لحظه های دلتنگی ، عاشق اشک ریختنی
مثل تو ، همصدا با عشق هستم
تو که میدانی من تنها، عاشق تو هستم
چون روزی مثل تو بوده ام ، روزی در آرزوی داشتن تو بوده ام
حالا تو را دارم ، انگار که دنیا را دارم
میدانم تو نیز مثل من روزی آرزوی داشتن دنیا را داشتی
حالا تو زندگی منی و من دنیای تو
تمام احساسات عاشقانه ی من تقدیم به تو
مثل من تنها بودی ، مثل من در پی یک یار با وفا بودی
مثل تو تنها بودم ، حالا تو را دارم ، من که دیگر هیچ آرزویی ندارم
حالا تو نیز مثل منی ، اینطور نیست؟