ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!

ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!
این بار این جدایی رنگ دیگری است ، حس دیگری است . این بار این جدایی ، جدایی گل است از شاخه خشک
.
شاخه خشک به آن گل امید بسته بود ، به خاطر عطر وبوی آن گل ؛اما اینک که این گل باید از شاخه جدا شود ، شاخه خشک ، خشکتر میشود
.
لحظه جدایی همیشه دلگیر است ، اما جدایی ما دلگیرتر و غمگین تر
.
ما وابسته ایم به هم این وابستگی مقدس بین ما باعث شده به هم دلبسته شویم
.
دلت مهربان است ، دلت درد دل مرا گوش می دهد و با دوای محبتش آن را آرام میکند
.
ای گلم مرا تنها نگذار!
  این شاخه خشک زندگی که دیگر امید به زندگی ندارد را تنها نگذار.
اما حرف من بی هوده است چون این گل باید از من جدا شود.((این گل باید از شاخه اش جدا شود.)) هیچ گلی بر روی شاخه اش نمی ماند یا پرپر می شود یا جدا می شود
.
تو گلی هستی که هیچگاه پرپر نمی شوی و همیشه گلی با همان زیبایت ، و با همان عطرو بوی عاشقی ات . تو گلی جدا شدنی هستی
 .
گل نرگسی که با غبانی خواهد آمد و تو را از شاخه خواهد چید
!
کاش آن باغبان من بودم ، کاش صاحب آن گل من بودم
!
کاش این گل با شاخه اش در خانه عطر و بوی عاشقی می دادند
.
اما این گل از شاخه جدا خواهد شد و شاخه از تنهایی و دلتنگی خواهد مرد و گل در گلدانی دیگر گل می دهد و به زندگی اش ادامه می دهد و عطر و بوی عاشقی را به خانه دیگری خواهد برد. این هم سرگذشت گل و شاخه خشک
 !
گل نرگس همیشه گل خواهد ماند . و شاخه از خشکی خواهد مرد
.
تو هم مثل گل مریم باغبانی خواهد آمد و از شاخه جدایت خواهد کرد
.
افسوس که این دنیا با من خوب نیست و
  با ساز من نمی رقصد!