شاید نتوانی دلم را آرام
کنی ، شاید نتوانی این درد در قلب زخمی ام را درمان کنی. کمی بی احساس ، آرام ، میخواهم
سعی کنم به عشق نزدیک شوم ...با خودم درگیرم ، تو صبر کن ، در نهایت انتقامم را از خودم میگیرم....آهنگ زندگی به گونه ایست
که دلخوشی از دنیا ندارم ، سخت است وقتی گاهی حس میکنم که هیچ حسی به تو ندارم!شاید نتوانی محبتی را از
من ببینی ، اما من سخت درگیر آنم که بفهمم دلم دردش چیست؟گاهی محبت هایی به ظاهر از
ته قلب ، گاهی شاید خنده ای به ظاهر بر لب!گاهی آغوش سردم در آغوش گرم تو ، گاهی بوسه ای مثل یخ
بر روی لبان آتشین تو....و من نمیدانم دلم دردش چیست ، من خاکستر را کسی چه میداند آتش چیست؟به این
باور نرسیده ام که تو مال من شده ای ، هنوز نفهمیده ام که تو چگونه همسفرم شده ای!انگار عمری خواب بوده ام
و تو کابوسم شده ای ، یا شاید نه ، من بیدارم و تو رویایم شده ای....با خودم درگیرم و تو به
دل نگیر از چه نوشته ام ، اینک حس میکنم دیوانه شده ام......
|