مجنون دل شکسته

تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم !تنها غم تنهایی در دل داشتم .تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم !تنها غم تنهایی در دل داشتم، دیگر هیچ غمی جز این نداشتم....گهگاهی که دلتنگ میشدم با خدای خویش راز و نیاز میکردم !و لحظه ای که دلم میگرفت چند قطره اشک میریختم و دلم خالی میشد....قلبم با خدا بود ،چشمانم بهانه ای نمیگرفت و لحظه های زندگی را تنها با غم تنهایی میگذراندم !روزی آمد که دلم اسیر شد ، اسیر دلی دیگر !لحظه های زندگی دگرگون شد ، همه زندگی ام یاد و ذکر نام او شد !تنها غم از دست دادن او در دلم بود ، لحظه به لحظه دلتنگش میشدم ،دلم میگرفت و اینبار به جای اشک ریختن ، زار و زار گریه میکردم! همه زندگی ام عشق بود و ذکر نام معشوق ....چشمانم لحظه به لحظه بهانه دیدار با او را میگرفت !یک اتفاق.... مقصر نبودم.. دلم میخواست دوباره با او باشم ،غم عشق مرا می سوزاند! اما دیگر راهی نداشتم .....عاشق ماندم و عاشقانه نیز در آتش عشق سوختم !عشق مرد ، تنهایی رفت و تنها چند خاطره تلخ به جا ماند !دیگر نه عاشق بودم ، نه تنها !این بار یک مجنون دل شکسته بودم !کسی که لحظه های زندگیش سرد و بی حوصله شد ، و سهمش از این لحظه ها ناامیدی و گریه شد...    رویای من دوستت دارم حتی اگر لایق عاشق تو بودن نباشم.....