من رهگذری غریب

تو دردنیای خویشی ومن دردنیای خویش تو بادنیای خویش میسازی و من با دنیای خویش میسوزم  من رهگذر غریب ثانیه هام  ثانیه هایی که غرق ابهامند و من خسته ودرمانده خودم را کشان کشان به آخر خط میرسانم دلم عجیب گرفته است و تو میان خروارها خاطره به خواب رفته ای