عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل

هیچ وقت دوستم سجاد را از یاد نمی برم ... پسری بود مودب و البته کمی مذهبی . دوچرخه ای داشت بسیار زیبا و به قول معروف دنده کلاجی . 2 کمک فنره  و چه و چه !

بسیار وابسته به دوچرخه مشکی رنگش ...

تماما به او می گفتم حیف است ... چفت و بندش کن ! نا غافل دزد می زند و داغش  به دلت می ماند !

او هم در جواب می گفت : قفل می خواهم که چه ! روزی یک بار برایش  آیت الکرسی  میخوانم که نبرند ! خدا پناهش است ...

شش ماهی جواب داد اما امان از دزدی که نمی دانست این دوچرخه  آیت الکرسی خوانده شده است . برد !

داغش ماند به دلش و یک عمر غلط کردم !

حالا شده داستان ما !انگار  آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل !

می برند آقا ! داغش به دلتان می ماند ! عمل کنید ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رافائل پنج‌شنبه 26 فروردین 1395 ساعت 23:24 http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام. اونقدر زیبا نوشتین که چندین و چند مرتبه خوندمش. خیلی عالی بود. نوشته هاتون زیباست.
پاینده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد