عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

موفقیتی بزرگ و امیدی به سوی سعادتت مبارک

ستاره ای خاموشم ، مهتابی بی نورم ، عاشقم ولی یک عاشق تنهایم...منم همان چشمه گل آلود ، غنچه خشکیده ، بهار برگ ریزان ، با دلی خسته و پریشان....منم همان ساحل نا آرام ، بی قرار ، چشم انتظار ، انتظار موجی عاشق که به سوی من بیاید و یک ذره از خاک وجودم را با خود در دل دریا ببرد ....من همان مرد تنهایم که در کوچه پس کوچه های زندگی فریاد میزنم که خدایا من تشنه محبتم!کجاست محبت ؟ همانطور که کویر ، آرزوی قطره بارانی را دارد ، من نیز ماننده کویر آرزوی یک ذره محبت را دارم....دلم از بی محبتی سوخته و شکسته است ، نیاز به یک ذره محبت دارد ،اما کجاست همان یک ذره محبت ؟ترانه ای بی صدایم ، شعری بی قافیه ، پرنده ای پر بسته ، همانی که در قفس نشسته! خاموشم و سرد ، مثل پاییزم و پر از درد ....آری من همان مرد تنهایم که در خیال خودم به عشق بودن یاری به نام تنهایی در کنارم برای خالی شدن و شکسته شدن بغض در گلویم فریاد میزنم کجایی محبت؟ کجایی که من آرزویت را دارم!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد