عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

آغاز دلتنگی های من

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است...بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی! بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست....چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید! وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک...باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ....ای وای از فردا... و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ....آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ....نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته....این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!این عشق تو سر پناه آخر من است و این غروب آغاز دلتنگی های من است ....بدون تو جایی نیست برای ماندن ، بدون تو باید سفر به آن سوی دنیا کرد....آری این کلام حرف آخر من است :  بدون تو هرگز!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد