عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

پرواز خواهم کرد

پرواز خواهم کرد به آسمان ملول عاشقی می روم ، بر بال ستاره ای از جنس سادگی می نشینم ، بر سر در دیوار عاشقی چون پرنده ای که نغمه ی عشق به سر دارد
پرواز خواهم کرد به سر چشمه ی آزادگی ، می نوشم جرعه ای از آن چشمه می روم ، می روم تا برسم به دیار سادگی ، می روم تا بنشینم بر سر پنجره ی دلدادگی ، می شوم قاصدکی از جنس آب ، قاصدکی که پیامی دارد پیامی برای مسافری آشنا ، مسافری خاک آلود که این پیرهن خاکی او از راه دشوار دیار سادگیست ، پرواز خواهم کرد بر دامنه ی سکوت می روم تا بنشینم بر سر قله های دور ، خواب دیدم آسمان تاریک را خاموشی بی پایان را ، خواب دیدم سیاهی گیسوان آسمان را ، در این خواب درد آلود شدم چون اشک های آشفته ی پاییز شدم ، قطره ی بارانی در میان آسمان تاریک ، خواب دیدم ناله های آشکار پاییز را ، شعله های آشکار جدایی را ، خواب دیدم لحظه ی پرواز پرستو را ، لحظه ی جدایی دو کبوتر را ، خواب دیدم مردن گل اقاقی را لحظه ی یخ زدن صنوبر را ، ای کاش نوری براید از پشت کوه بیدارم کند از این خواب درد آلود ، ای کاش جدایی ها پایانی داشت محبت ها گردابی داشت ، ای کاش غرق می شدم در این گرداب ، سیر سیراب می شدم از این گرداب پیر ، ای کاش که در این خواب سیاه بیدار شود باغچه ی زندگیمان ، کاش بیدار شود ماهک شبهای تاریکیم روشنایی بخشد به آسمان بی کسیم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد