عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

مینویسم عاشقت هستم

مینویسم از عشق ... از چیزی که به قلب بیمارم امد ... خانه ی متروک دلم ... خانه ی سیاهی ها را نورانی کرد با قدومش ... مینویسم از عشق ... از تو ای چیزی که به درون قلبم امدی شدی همدم و مونس دل تنهایم ...مینویسم از تو ... از تویی که عشقت اتش به جانم زد ... مینویسم از تویی که عاشقم کردی و با دستان پر مهرت مرا به شهر ارزوها بردی و اینکه در بهت و ناباوری تنهایم گذاشته ای ... مینویسم از اشک هایت ... از بوسه هایت ... از به اغوش کشیدن هایت ... اری با تمام قدرت مینویسم ... مینویسم دوستت دارم ... مینویسم از خودم ... از قلب بیمارم و از چشمان گریان و دل نشسته به انتظارم... مینویسم از سرنوشت و تقدیر بی رحم و نامرد این دنیایم ... مینویسم از درد دوری تو ... مینویسم از درد انتظار تو ... مینویسم از دوست داشتن تو ... مینویسم از عشق تو ... مینویسم با دستانی لرزان با همین قلم روان ... مینویسم عاشقت هستم ... مینویسم دیوونه ی عشق تو هستم ... مینویسم پروردگارم من عشقمو میپرستم ... تنهاترین همش می ترسم ناتوان یا اینکه بمیرم فکر که بی وفایم باور کن تا توان دارم برات می نویسم با من بمان که من بی تو صدایی خسته در بادم در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد