عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

همیشه با تو میمانم ای تنها سر پناهم ...

باران است و دلم تنگ ، حس من بیش از گذشته پر رنگ

میخواهم بگویم امشب در این شب قشنگ

تو با باران آمدی و شستی غم را از دلم

بگذار از دلم برایت بگویم گلم

که این آسمان همنوا با من است

که دلم تنگ است و تنگ است و خدا با من است

و آن کسی که با من است

دارم راز و نیاز ها با او

که تو را میخواهم و تو را میخواهم

او که با من است میدانم که تو را میرساند به من

و این حکایت همیشه می ماند در دلها

حکایتی بین من و تو و خدا

که باران آمد و خدا آمد و تو نیامدی

به رسم باران و این هوای بارانی ، میشکنم بغض دلتنگی ها را

تا بگویم به تو، تا که باران است ، فاصله در بینمان گریزان است

این راز را خدا نداند ، تنها بین من و تو و باران است...

خط آخر حرفم و آخرین کلام، به شرط اینکه سه نقطه بماند در آخر این کلام:

همیشه با تو میمانم ای تنها سر پناهم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد