عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

هنوز هم حقیقتی است که در قلبم عاشقانه می تپد...

به هوای تو آمدم دوباره سری به قلبم بزنم ، به هوای تو آمدم تا دوباره از احساسم بنویسم
به هوای تو آمدم تا دوباره بنویسم شعری دیگر، ورق بزنم دفتر عشقم را تا برسم به حسی دیگر
چه روزهایی را پشت سر گذاشتم ، چه لحظه هایی را در زندگی ام جا گذاشتم....اما تو را هیچگاه جا نگذاشتم ، همیشه هم در قلبم بودی و هم در کنارم ، این همان حس آرامشی است که همیشه در وجودم بود ....شاید عاشقانه هایم از یاد رفته باشند ، شاید این دفتر کهنه بر باد رفته باشد اما آنچه سالهاست از آن نوشته ام حسی است که همیشه در قلبم خواهد ماند ، حسی است که به تو دارم ، عشقیست که در دل دارم...به هوای تو آمدم تا بگویم بیش از گذشته عاشقت هستم ، تا بگویم آن عشق رویاها هنوز هم حقیقتی است که در قلبم عاشقانه می تپد...نیاز به آرامش داشتم ، نیاز به سکوتی داشتم که با آمدنش در خلوت قلبم حال مرا دگرگون کرد تا بتوانم از حسی بنویسم که در قلب من و همه عاشقان است...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد