عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

سفری در ورای باران تا رسیدن به معشوق

وقتی باران می بارد با همین قلب عاشق ، بدون هیچ چتر و سرپناهی در زیر آن قدم میزنم.
وقتی باران می بارد یاد و خاطرات در کنار تو بودن در دلم زنده می شود
.
باران را دوست دارم زیرا تو را در آن لحظه حس میکنم
.
عاشق بارانم ، زیرا عاشق قلب مهربان تو هستم
.
وقتی باران می آید ، احساس میکنم در کنارمی
.
احساس میکنم دستان گرمت درون دستهای من است و با هم قدم میزنیم در زیر قطره های مهربان باران
.
صدای رعد آسمان مرا به یاد آن لحظه می اندازد که با فریاد به تو میگفتم دوستت دارم عزیزم
.
بیا تا دوباره لحظه های بارانی را با حضور در کنار هم عاشقانه کنیم
.
بیا تا مثل باران شویم ، همان بارانی که عاشقانه بر روی درختان می بارد و آنها را تازه میکند
.
وقتی باران می بارد ، دلم میخواهد تا آخرین قطره اش در زیر آن بمانم
.
بمانم و به تو فکر کنم ، به لحظه های زیبای با تو بودن بیندیشم
.
باران ببار که دلم هوای یارم را کرده است
.
ببار که صدای قطره هایت مرا به یاد درد دلهای عاشقانه با یارم می اندازد
.
حضورت مرا یاد حضور یارم در آغوشم می اندازد
.
لطافتت مرا به یاد گرمی و لطافت دستان یارم می اندازد
.
ببار ای باران

ببار تا من نیز همراه با تو ببارم
.
 بغض آسمان که شکسته شود بغض من نیز همراه با آسمان شکسته خواهد شد.
 بغض دوری از یارم و بغض لحظه هایی که با یارم در زیر باران قدم میزدیم .
ای باران
  وقتی میباری دیگر سردی آن قطره هایت  را احساس نمیکنم ، در آن زمان گرمی دستهایی را احساس میکنم که یک روز دستهای سرد مرا گرفته بود و در زیر قطره هایت قدم میزدیم.
ای باران قطره های تو به پاکی اشکهای یارم هستند ببار تا لحظه ای اشکهای یارم را بر روی گونه ام احساس کنم
.
ببار ببار ببار ، با آن قطره هایت بر گونه های من ببار ، و گونه های خیس مرا خیستر کن
.

ببار تا شاید من در زیر قطره هایت و این آسمان غم گرفته به خوابی روم تا شاید در آن خواب حضور یارم را در کنارم احساس کنم


رویای من ببخش مرا

به جرم عاشقی در زندان دلتنگی ها اسیرم
به جرم دوست داشتن آخر در اینجا میمیرم
لحظه ای گرفتنت دستهایت برایم آرزو شده
این انتظار زیادیست در این لحظه ها ، دیدن چشمهایت از دور دستها نیز برایم رویا شده
به جرم عاشقی محکوم به تحمل این دلتنگی هستم، منی که تا به حال جنایتی نکرده بودم اینک در بند و زنجیر فاصله ها گرفتارم
.
لحظه ای حتی در خواب به ملاقات من بیا ، شب و روزم یکی شده ، روزهایم تاریک و شبهایم قیامت شده
اینجا که هستم تنها صدای تپش قلبم را میشنوم
 .
حس میکنم هر روز که میگذرد این تپش ها کمتر میشود
.
همچنان که ثانیه ها آرام و خونسرد در حال گذرند ، من در اینجا بی قرار و بی تابم
.
در انتظار روشنایی نشسته ام که از دلتنگی ها رها شوم ، خودم را ببینم و امیدوار شوم
.
اگر جرم من عاشقیست اعتراف میکنم که مجرمم
.
اگر محکوم به دلتنگی هستم ، گناه خویش را میپذیرم
.
سرنوشت برای من حبس ابد بریده است ، کار من از کار این دنیا گذشته است
.
من یک عاشقم ، دلم را در این راه فدا کرده ام ، دوستش دارم ، به پایش تا آخر عمر مینشینم
  حتی اگر هیچگاه او را نبینم.
تو که از دلم خبر نداری ، پس مرا محکوم نکن ، به انتظارم ننشین تا آزاد شوم ، من تا ابد میخواهم مجرمی باشم که در قلب مهربانت گرفتار باشم
.


ببین که چقدر برایم عزیزی !

میشنوی صدای تپش قلبم را؟
قلبم به عشق تو میتپد
!
میبینی اشکهای روی گونه ام را؟
این اشکها برای تو میریزد
!
ببین که چقدر برایم عزیزی
 !
ببین که چقدر دوستت دارم
 !
بیا در کنارم بنشین و برایم از عشق بگو ،
یک بار بگو دوستم داری تا برایت بمیرم ،
یک لحظه به چشمانم نگاه کن ،
تا چشمهایم را فدای آن نگاه مهربانت کنم
!
حس میکنی که
  چه احساسی نسبت به تو دارم؟
خودت بهتر از من میدانی که دیوانه وار دوستت دارم
!
نگیر از من این لحظه های زیبا را ، تکرار کن آن حرفهای شیرینت را
!
با من بمان برای همیشه ، از عشق بگو تا زنده بماند قلبم تا همیشه
!
میدانی که چقدر دوستت دارم؟
به اندازه ی تپشهای قلبم ، قطره قطره اشکهایی که از گونه ام میریزد،
به اندازه ی تو که برایم یک دنیا با ارزشی دوستت دارم
!
تا به حال دیوانه ای مثل من دیده بودی؟
حالا مرا ببین که دیگر دیوانه تر از من نخواهی دید
!
دیوانه ای که از عشق تو مجنون شده ،
تا چشمهایت را دیده عاشقت شده
 !
حس میکنی گرمی دستانم را؟ اگر تو نباشی این دستها سرد سرد است
!
میشنوی صدای تپش قلبم را ؟ اگر تو نباشی
  …
چند نقطه و دیگر هیچ ، اگر تو نباشی جای من در این دنیا نیست
!


آنقدر تو را دوست دارم که دلم نمیخواهد تو نیز مانند من پریشان شوی

حالا که لحظه به لحظه در این روزهای سرد زندگی به یاد تو ام ، حالا که تمام زندگی ام تو هستی و یاد و خاطرات با تو بودن ، حالا که قطره های اشکم را فدای عشقت کردم ، دین و ایمانم را به خاطر تو زیر پا گذاشتم مرا از یاد نبر.
حالا که در مقابل سختی ها ایستادم ، در برابر باد فاصله ها شکستم ، در آتش عشقت سوختم و فریادی نزدم مرا از یاد نبر
 .
کاش آن لحظه که میدیدی من پریشانم ، میفهمیدی که دلم را شکسته ای ، اما من در آن لحظه تنها سکوت کرده بودم
 .
آنقدر تو را دوست دارم که دلم نمیخواهد تو نیز مانند من پریشان شوی
.
دلم را شکستی ؟ فدای قلبت عزیزم ! اشکم را در آوردی ؟ فدای آن عشق پاکت ای بهترینم
.
حالا که دیگر هیچ چیز جز تو از خدا نمیخواهم ، حالا که دیگر قید همه کس را به خاطر تو زده ام مرا از یاد نبر
 .
فراموشم نکن که اگر از یاد تو فراموش شوم ، از خاطر زندگی نیز فراموش خواهم شد ، بگذار ساده تر بگویم تا بفهمی ، و بدانی که بدون تو هرگز
 .
حالا که بی تو بودن را حتی در خواب نیز نمیتوانم تصور کنم ، حالا که اسیر قلبت ، وجودت ، و عشقت شده ام مرا اسیر تنهایی نکن ، مرا راهی سرزمین بی کسی ها نکن

حالا که کار من از کار گذشته و راهی جز عاشق ماندن ندارم بگذار همان یک ذره غرور که در دلم مانده را بشکنم و بگویم که به خدا خیلی دوستت دارم ، مرا تنها نگذار عزیزم ، بدون تو نمی توانم که بمانم ، نفس بکشم ، زندگی کنم 
 نمیتوانم.
حالا که همه زندگی ام شده ای ، حالا که تمام هستی ام شده ای ، حالا که بودنت برایم حیات است و نبودنت برایم مرگ لحظه هاست
  مرا تنها نگذار عزیزم.
مرا از یاد نبر ، مرا در به در کوچه پس کوچه های غم و تنهایی نکن
.


حقارت وجودی

به دلم مانده که یک بار از سوی تو محبت ببینم
برایم آرزو شده که یک
  کلام عاشقانه، از سوی تو بشنوم
به تو دلبستم ، من عاشقی دلشکسته هستم
تا چشمانم را باز میکنم تو را یاد میکنم ، تا میخواهم چشمانم را بر روی هم بگذارم
یاد تو نمیگذارد که آرام بخوابم، اگر هم شبی با آرامش میخوابم خواب تو را میبینم
حتی دیدن تو در خواب نیز مرا عاشقتر میکند ، نمیدانم این دل دیوانه ام چگونه این لحظه های نفسگیر عاشقی را سر میکند
به دلم مانده حالی از دلم ، احوالی از چشمانم بپرسی
به خدا اینجا یک دل است که بدجور عاشق تو است،
نگاهی به این طرف هم بینداز یک نفر است که بدجور به هوای دیدن چشمهایت از آن دور دستها به انتظار نشسته است
اینگونه مرا نبین، دلم تنهای تنهاست ، فکر نکن مثل تو نیستم ، بیشتر از آنچه که فکر میکنی در حسرت یک لحظه محبت هستم
به دلم مانده وقتی به چشمانت خیره میشوم ، عشق را از اعماق چشمانت ببینم
به دلم مانده وقتی صدایت را میشنوم ، عشق و علاقه را از اعماق صدایت حس کنم
لحظه ای ، تنها لحظه ای به خودم بگویم که تنها نیستم و یکی را دارم
 …
یکی را دارم که به یاد من است ، مثل من در انتظار دیدن من است، مثل من آرزوی شنیدن صدای مرا دارد ، مثل من دلتنگ میشود ، مثل من مرا یاد میکند، مثل من وقتی دلش میگرد دوست دارد با تو درد دل کند ، مثل من
 …
راستش را بخواهی هر زمان که دلم میگیرد تو نیستی تا با تو درد دل کنم و آرام شوم
به دلم مانده یک بار هم حرفهای مرا بشنوی ، عشق مرا باور کنی و مرا در آغوش خودت بگیری

به دلم مانده تداوم خوشی هایی که مسببش تویی چون ماه هاس که تنها دلخوشی من تویی.....

به دلم مانده بود تا بگویم آنچه دلم مدتها در حسرت گفتنش بود


آقا جان عیدتان مبارک..


ای یازدهم امام شیعه ای مفتخر از تو نام شیعه بر سامره و حریم پاکت بر مهدی تو سلام شیعه 


ای سرنوشت هر چه میخواهی با دلم بازی کن

هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم
با داشتن تو ، حتی با غصه های بازی این زمانه پیر نمیشوم
تو به من محبت برسان ، من با بی محبتی هیچکس دلگیر نمیشوم
تو تنها در قلب من باش ، در این راه نفسگیر زندگی ، همنفسم باش
قلبم با قلب هیچ غریبه ای درگیر نمیشود
.
اسیری بودم در قفس تنهایی ،
حالا گرفتارم در قلب تو ،
مطمئن باش با هیچ کلیدی
  آزاد نمیشوم
اشکم را در نیار ، نا امیدی را به قلبم نرسان ،
من با هیچ حادثه ای پشیمان نمیشوم
هر چه از نبودن بگویی ، من از بودن می گویم
هر چه از فاصله بگویی ، من از در کنار تو بودن میگویم
هر چه از من نفرت داشته باشی ، من از عشق تو میگویم
هیچگاه از عاشق بودن خسته نمیشوم
در خلوت عاشقانه ی من ، تو در رویاهای منی
ببین که با تو چه رویاهایی در سر دارم ،
عزیزم هیچگاه از این خیالات دلزده نمیشوم
روزی در خیال عشق تو بودم ،
تا تو را به دست نیاوردم بی خیال نشدم
با همان خیال خوش ، عاشقت شدم ،
با همان خیال ، همان آرزوی محال ،
در دریای بی کران عشقت غرق شدم
.
هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم ،
ای سرنوشت هر چه میخواهی با دلم بازی کن ،
من هیچگاه بازنده نمیشوم
!


رویای من جرات می کنم و فریاد میزنم صدایت معجزه خوشبختی است

دلتنگی های من
بی قراری های دل من
تویی تمام هستی من
بسته است وجودت به زندگی من
حال و هوای عجیب من ، من یک عاشقم ، این است جرم سنگین من
.
قصه ی زندگی ام ، گذشته های پر از غمم ، بی خیال آنها ، از امروز است ، روز نفس کشیدنم
.
نفس کشیدنم با تو ، همیشه گفته ام که وجودم برای تو
لبخند روی لبانم به شرط بودن تو ،دیوانه میکند مرا آن چشمهای زیبای تو

اشکهای من ، تو دور از منی و من در بستر غم
حرفی بزن به من ، اسم مرا صدا کن عشق من
صدا کن اسمم را ، که این رازیست برای آرامش دل من
میترسم از فردایی که نیستی در کنار من
دست خودم نیست ، این کاووسی است که می آید به خواب هر شب من
بگذریم ، میرویم به سراغ درد دلهای هم
گفته بودی که مرا دوست داری عزیز من
گفته بودی که تنها مرا میخواهی عشق من
گفته بودم تو باش تا من نیز بمانم ،
نمیخواهم همچنان از غصه گذشته ی تلخم بنالم
نمیخواهم از ترس عاشق شدن تنها بمانم،
یا اینکه هنوز به انتظار به حقیقت پیوستن قصه عشق بمانم
من که چشمهایم را بسته ام ،
  تنها تو را میبینم
اینبار هم حرف دلم را گوش میکنم و
عاشقانه با تو در کنار ساحل عشق مینشینم
!
دلتنگی های من ، بی قراری های دل من ،
تویی تمام وجود من ، خودت را رها کن در آغوش من


عشق در اعتماد تجلی پیدا می کند

بیا با هم یکی باشیم ، نه من بی تو باشم و نه تو تنها باشی.
بیا تا عاشق هم باشیم ، تو با عشق من زندگی کن و من با عشق تو نفس میکشم
بیا برای همیشه با هم بمانیم ، با خیال تو زندگی نمیکنم ، همیشه با عشق تو عاشقترینم
 .
بیا با هم همصدا شویم و ترانه عشق را بخوانیم ، من برای تو میخوانم و تو برای عشقمان بخوان
.
بیا تا گلهای باغ زندگی را دسته دسته بچینیم و بهم هدیه دهیم
.
بیا تا سرزمین عشق را با حضورمان گلباران کنیم ، شهر عشق را ستاره باران کنیم، تو از من بگو ، تا من نیز از مهربانی های تو بگویم
 .
بیا با هم یکدل باشیم ، و یک نفس به عشق هم نفس بکشیم
.
عشق ما پاک است ، مظهر این پاکی تویی عزیزم، عشق ما مقدس ، قبله گاه من تویی عزیزم
.
بیا با هم باشیم ، با هم بمانیم و یکرنگ باشیم
.
عشق من تویی، عشق تو منم ، عشق ما خداست ، پس به خدا خیلی دوستت دارم
.
بیا با هم وفادار باشیم ، نه من بی وفا باشم و نه تو پر از گناه باشی
.
عشق ما همیشگیست ، تویی سرچشمه این جاودانگی
.
ای مهربانم برای من باش ، با من یکی باش و دوستم داشته باش زیرا که من به تو و وجود پر مهرت نیاز دارم
 .


عاشقی دلشکسته و تنها

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها
مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است
مدتیست که چشمهایم درونش جز سیل اشک چیزی را ندیده
منم یک بی قرار ، چشم انتظار 
. هنوز طاقتم به سر نرسیده.
منم یک بی پناه ، دیگر هیچ راهی جز پناه بردن به عشق خیالی تو نیست
اگر تنها راه از عشق تو مردن است ، میمیرم تا از عشق تو مرده باشم
.
منم یک گمشده ! گمشده ای در قلب تو ، هم خودم را گم کرده ام هم راه عاشقی را
.
هنوز دلم به نگاه تو خوش است ، هنوز دلم به فردای پر از امید خوش است
 .
اگر این دلخوشی نبود ، دیگر نفسی نیز باقی نمود
.
اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم
 .
منم یک عاشق ، عاشقی تنهاتر از یک تنها
.
عاشقی غمگین تر از یک شکست خورده
.
هنوز دلم به گرفتن دستهای تو خوش است ، اگر تو نبودی دیگر هیچ دلخوشی در وجودم نبود
.
منم یک عاشق 
 عاشقی دلشکسته و بی پناه.
منم یک دلتنگ ، یک بی تاب ! دلتنگ لحظه دیدار ، بی تاب رسیدن به یک راه بی پایان
.
اگر طلوعی نبود ، غروب من همیشگی بود 
اگر بارانی نبود ، کویر دلم ماندگار بود.
گرچه از این دنیا بیزارم ، اگر تو نبودی از زندگی نیز بیزار بودم
.
منم یک عاشق
  بی قرار ،  بی قرار لحظه ای تو را یافتن و برای همیشه در کنار تو بودن.