بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود.
بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود
بگو همان کلام مقدس را که با گفتنش دلم به آن سوی رویاهای عشق پر می کشد.
بگو که این دل دیوانه منتظر شنیدن است و این چشمهای خسته منتظر باریدن.
چشمان خیست را به چشمان خیسم بدوز ، بگو آنچه در آن قلب مهربانت است.
بگو که بی صبرانه منتظر شنیدنم ، و عاشقانه منتظر پاسخ دادن به آن.
با آن قلب عاشقش ، با همان چشمان خیس ، با صدای مهربانش گفت : دوستت دارم.
من نیز با همان قلب عاشقتر از او ، با چشمانی خیستر ،
با بغض گفتم : من هم خیلی دوستت دارم.
گفت ، گفتم ، گفتیم و آن لحظه های در کنار او بودن عاشقانه شد.
بگو آنچه که دلم میخواهد ، بالاتر از دوست داشتن .
با دستان سردم ، اشکهای روی گونه مهربانش را پاک کردم ، او را در آغوش گرفتم و
گفتم : هیچوقت مرا تنها نگذار ، باور کن که بی تو نمیتوانم زنده بمانم.
او نیز مرا محکم در آغوشش میفشرد و میگفت بدون تو هرگز!
چه آغوش گرم و مهربانی داشت ، دلم میخواست همیشه در آن آغوش گرم بمانم.
آن لحظه با تمام وجودم احساس کردم برای من است .
او نیز این احساس را داشت ، از شانه های خیسم فهمیدم.
گفتم با تو هستم ، اگر تو نیز با من باشی ، اگر روزی نباشی ، من نیز در این دنیا
نیستم.
گفت ، با تو می مانم ، اگر تو نیز با من بمانی ، اگر روزی باشم ولی تو نباشی ، من
نیز با تو
می آیم هر جا که باشی .
او میگفت ، من نیز برایش درد دل میکردم.
درد دل او ، درد دل من بود ، درد دل ما ، یک راز عاشقانه بود…
رازی که همیشه در دلهایمان خواهد ماند .
رسم ما ایرانیا اینه:
وقتی می خوان کسی رو از عزا در بیارن، برای او لباس می برن.
...خدایا بعد دو ماه عزاداری...
بر قامت امام عصر ما لباس فرج ...
و بر ما لباس تقوا بپوشان..
و بر عشق ما وصال عطا بفرما...
آمین یا رب العالمین
چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.
خیلی این لحظات برایم زیباست.
به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و یک زندگی عاشقانه
را برپا کنیم.
قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد
و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.
چقدر این انتظار شیرین است.
انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.
خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.
شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،
پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم
و همدیگر را در آغوش میفشاریم.
شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.
معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.
گریه نکن عزیزم ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو
یک دلشکسته ای .
می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از
هم جدا کند.
ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.
گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .
این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.
به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،
غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.
آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو…
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یک طرف شمسالشموس و یک طرف شمسالضحی
هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خونجگر
کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا
از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست
او حسین بن علی شد، این علی موسیالرضا
او جوانان بنیهاشم شهیدانش شدند
"ای جوانان عجم! جان من و جان شما"
اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو
سوریه، لبنان، فلسطین، کلُّ ارضٍ کربلا
عشق من من به سیاهی جادوی چشم هایت سلام می کنم من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم صدای پای تو قلب مرا می لرزاند ای عشق من ای زیبای من به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم من به راز مستانه بودنت سلام می کنم من به رنگ شبهای عاشقانه با تو بودن سلام می کنم دررویاهایم گم شده ام. من با عشق تو دیوانه شده ام ای زیبای من به تک تک زیباییهایت سلام می کنم وقتی که برای اولین بار دیدمت عاشقت شدم نه تنها دل من بلکه جانم هم برای نثار کردن به توست فقط برای تو زندگی می کنم برای تو می میرم نگاه کن که دیوانگی عشق مرا به چه کاری واداشته و هر طپش قلب من برای توست من به عزیزترینم و کسی که بیشتر از زندگیم دوستش دارم سلام می کنم برای عشق تو زمین و آسمان رو به زیر پاهات می آرم یقین داشته باش که این کار رو انجام می دم آسمان هم مانند زمین مبهوت دیوانگی من است با لبخندروی لبهات منو وادار می کنی که به تو نزدیک بشم حالامن منتظرم قلبت رو به من هدیه بده من به دعایی که از دلت می کنی سلام می کنم تنها درخواست من از خدا اینه دعاهای مرا برای تو اجابت کنه عشق من تو نمی دونی که چقدر دوست دارم بدون تو هیچ روشنایی وجودنداره تو همانی در رویاهایم بودی همه نفسم فقط یه پیغام داره هر چی که دارم برای توست من به عشقی که در قلبم وجود داره سلام می کنم من به سیاهی حادوی چشمهایت سلام می کنم من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم در رویاهایم گم شده ام. من با عشق دیوانه شده ام من به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم عشق من
عشق اول هیچ وقت فراموش نمیشه چون اولین حسه که تنهاییتو پر کرده چون قلبت اولین تلنگر رو خورده مثه روز اول مدرسه هیچ کس اولین روز مدرسشو فراموش نمی کنه. پس خودتونو اذیت نکنین … می گویند آدم شو…آدم شدنی که تو در قوانینش نباشی را می خواهم چکار… بگذار همین قاسم بمانم…!. آغوش بالشت…دست های عروسک…شانه ی دیوار…نگاه اینه…خنده ی نقاشی شده تو…بگو دیگر چطور دلم را گول بزنم…طفلک فک رمی کند تو را دارد…!رواندازم را با دستهایم ،شبیه دستهایت درست می کنم…می دانم…،شبیه شبیه نمی شود…اما آرام می شوم وقتی محکم می گیرمش… درد می کشم…اما تو بخند…دیدن غصه ات غم بزرگ تریست برای خودش..طاقتش را ندارم…!کنارت صدایم قطع می شود…وقتی چشمانم التماس میکنند که بگذارم جور تمام حرف های ناگفته را تنها به دوش بکشد…دیوانه خطابم می کنند. وقتی بی هوا میان گریه هایم بلند بلند می خندم…تورا حس می کنم که باز هم می خندانیم…وچه خوب است این دیوانگی…!چشمانت را نبند…التماست می کنم…امروز حتی یکبار هم نگاهم نکرده ای…خدایا اعتراف کن… بین خودمان می ماند…!چه کسی را کنارت داری که می گویی تنهایم ولی بی نیازم…چشم می گزارم و ثانیه هارا می شمارم…بیا دست بگزار… به خدا قسم نزدیکت نمی شوم…خودت میدانی گرگی نیستم که سوختنت را ببینم…فرشته هاهم حسادت می کنند…وقتی از تو، برای خدا می گویم…می دانی،جهنمی است دنیا بدون تو…اگر قراراست بهشت هم بی تو باشد،راضیم به همین جهنم…به خدا جهنم بزرگتر نمی خواهم…می دانی،جهنمی است دنیا بدون تو… اگر قراراست بهشت هم بی تو باشد،راضیم به همین جهنم…به خدا جهنم بزرگتر نمی خواهم…لبخندت را نشانشان نده…من، خنجرشان را از پشت می بینم .لبخندت را نشانشان نده… من،خنجرشان را از پشت می بینم. صدایم که میزنی….نه صدایم نزن،نمیدانم با کدام صدا جوابت را بدهم… ستاره های دیگر را خاموش کن….آنقدر می درخشی که چشم دیدنشان را ندارم…سرش دادبزن…!قلبم را می گویم. مهربان که نگاهش کنی،با بهانه هایش عذابم می دهد… جای کوه،برایت جان می کنم…توفقط بمان. نگونفس بکش…نفس کشیدن هوا می خواهد…مگر نمی دانی قلبم به جز هوایت،باهیچ هوایی نمی سازد… ستاره ها دورت حلفه می زنند وچشمک بارانت می کنند و تو باز هم از آن لبخندهایی می زنی که دلم را می لرزاند…می دانی ماه من…بی چشمک از روی زمین زیباتر دیده می شوی…ستاره ها دورت حلفه می زنند و چشمک بارانت می کنند و تو باز هم از آن لبخندهایی می زنی که دلم را می لرزاند…می دانی ماه من…بی چشمک از روی زمین زیباتر دیده می شوی…با چه رویی به خدا بگویم غم دارم؟! وقتی، تو را دارم….