عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو

گفتی دوستت دارم و دلم لرزید گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ، گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ، تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ، گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ، گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ، طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم .... تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ، همیشه همینجا دستان مرا بخواهی که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ، بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ، چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید، هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید! چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ، چه خوشبختم از اینکه تو را دارم .... اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ، دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد