عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

قلبم برای اوست

دلم جای دیگریست ، احساسم مال کسیست که برای من میمیرد

نه به عشقش شک دارم ، نه او را مال کسی دیگر میدانم ، وقتی که نفسهایش هر لحظه سراغ هوای بودنم را میگیرند

نه لحظه ای که جدایی بیاید نه روزی که باران غم ببارد ، آنگاه که قلبش همیشه به عشق من میتپد!

یک لحظه چشمهایم را باز کردم و دیدم مال او شده ام ، به خودم آمدم و دیدم اسیر عشقش شده ام ، دوباره چشمهایم را بستم و دیدم خواب او را میبینم ، در خواب حس کردم گرمی وجودش را ، وقتی که او آمده و گذاشته برایم همه ی زندگی اش را

نه میترسم از رفتنش ، نه عذاب میدهد مرا نبودنش ، وقتی که او همیشه هست و خواهد ماند در قلبم

وقتی دنیا را دارم ، وقتی از همه دنیا او را دارم ، وقتی که از او قلبی دارم که برای من به اندازه همان دنیا میتپد ، دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست جز بودنش

و اینبار از او گفته ام ،چون که او خودش میداند چقدر دوستش دارم

با صدای خنده هایش ، آه که آن لبخند روی لبانش ،  آن چشمهای زیبایش ، مرا دیوانه کرده است

و من دیوانه نه حسرتی را دارم ، نه آرزو به دل مانده ام ، نه نیاز دارم به کسی ، نه خیره میمانم به هر ناکسی ، وقتی او همه کس من است و همان آرزوی من!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد