عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

غدیر بارانی من (پیامک هایی برای مخاطب خاص)

زائر همیشه بعد از نجف کربلا رود یعنی غدیر اذن دخول محرم است.... عید ولایت مبارک


دانی که چرا زمین به دور خود می چرخد؟ نه بهر من و نه بهر تو میگردد. یکبار به عمر خود علی (ع) را دیده،دیوانه شده به دور خود میگردد


بنی آدم اعضای یکدیگرند ،همه یک به یک نوکر حیدرند.چو عضوی به درد آورد روزگار،مدد گیرد از صاحب ذوالفقار. تو کز محنت این جهان در غمی،چو خواهی رهایی بگو یا علی


رویای جاودانه ام، حاجت غدیر من، دوستت دارم


love tea

چای....! چای می نوشیدم........... یکباره دلتنگت شدم........ دلتنگ اون چایی ک اینقدر گرفتار اصرارهای من شدی که زیاد جوشیده بود و تلخ شده بود........ بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد..... همه با تعجب نگاهم کردند!!!!  لبخند تلخی زدم (عین همه این 7ماه) و گفتم چقدر داغ بود....! دلم هوس چای های خانمم رو کرده ... من همون دیوونه  توام که هیچ وقت عوض نمیشه... همونی که همیشه باهات خوشحال بود... همونی که هق هق همه رو به جون دل گوش میده اما خودش بغضاش رو زیر بالش میترکونه.! و تو مدت وصالت آغوش تو محرم . پناه من بود و این روزها یادت.... همونی که همه فکر میکنن سخته...سنگه اما با هر تلنگری میشکنه... همونی که جز تو واسش تکیه گاهی نیست... من همون "قاسم مهنازم"....!


تعبیر همه عاشقانه هایمان

من ...! برایم مهم نیست چــه می شود ... به  همه ی باورهایم سوگند ... هــیــچ چیــز برایـــم مهـم نیــست یــــک کـــلام ! من دســـــت از ... دوســـت داشتنت نمی کشم و ایــن یــعـنـی نــهـایــت خــوشــبـخـتــی ! گیــرم کــه تــمــام دنـیــا بــگویــنـد مــا مال هـم نیـسـتیــم ! ما به  درد هم  نمــیـخــوریــم ! گــیــرم بــرای زیــر یــک ســقــف رفــتــن ... عــشــق آخریــن مـعیـــار ایــن جـمـاعــت باشد ! گیـــرم دوســت داشتن بدون سند حرام بــاشد عجیــــب بـــاشد ! بـــاور نکردنـی بــاشد ! من اما... گیر این گیرها نیستم ! من تا ابد... گیر چشمان تــــوام ! گیــــر دوست داشـنت ! می بوسمت ... می خواهم همه بدانند که ... من برای دوست داشتنت بـــرای لمس دستانت ... بـــرای غـــرق شدن در آغوشت از هیچ کس اجازه نمیگیرم ... حتی خودت ...چه برسد به او


دکلمه ای برای رویای زیبای خودم



دلتنگی های من

هم نفس قصه های من خسته ازهیاهوی روزمره دوباره به تو پناه می آورم تا شاید کمی ازخستگی های دلم رابه تاراج بگذارم. آنگاه که گرمای نگاهت در ایوان انتظار چشمهای من ، باریدن گرفت در هجوم ثانیه های با تو بودن تلنگری به ییلاق ذهن وارد شد که آری بدون تو چقدر زود پیر می شوم هم نفس


دل من گرفته ز اینجا

  هم نفس  هوای توکرده دلم توکه در تنهایی من جا داری  توکه میدونی دل این خسته وتنها به امیدتوجون می گیره چشم من همیشه ازپشت این پنجره غبارگرفته آمدن تو را به انتظارنشسته این پسرک را تنها نگذار همنفس


برای روحم...

تو قد میکشی هر روز هر ماه و من در نگاه آینه هر روز پیرتر میشوم زخمهای دستانم را می بوسم با بوی عرق پیراهنم می خوابم تا فردا روزی تورا شاداب ببینم تو می نشینی .................. من راه میروم تورا ه میروی .................. من می نشینم تومیدوی .....................من آهسته آهسته می آیم تو می خندی برای من تمام دنیا می خندد تو اشک میریزی تمام غم عالم به دلم سرک میکشد قدم به قدم بیا من نردبان پاهای تو میشوم. تمامی روحم تو قد میکشی من برای تو پیرتر می شوم .


نامه ای برای تو (آخرین درود)

بگذار دروازه های خیال را به روی ارابه های طلایی عشق ببندم و دیگر از سایه سارغربت وا‍‍ژه های ماتم را برای نبودنت صف نکنم . بگذار بگویمت ، بگذار بگویمت و بگذار با تمام داشته هایم سفیدی مبهوت کاغذ را شخم زنم . امشب صدایم گرفته ، دلم را نپرس و چشمهایم که نگو. در این زیبا شب روزگار عمر باشد که به سان ستاره ای درآیم وآسمان واژه هایم را مهتابی کنم . چقدر قشنگ، چقدرقشنگ ، وهمیشه حرفهایی که بوی طراوت از کیلومترها آنطرف تر مشام را می نوازد. چقدر بزرگ و چقدر خالی . امشب دروغ نمی گویم ، هیچ شبی دروغ نبافته ام و من امشب آنچه را که میدانم ، می خوانم و خالی می شوم . و آنوقت دیگر هیچ ... شاید هم ... آری هیچ .


سفری میخواهم تا افقهای ناشناخته

اونی که ظاهرا انگار زیادی از سرش بودی...

دلتنگ لالایی چشمهای توام در هوایی که نفسهای تو را کم دارد بال میزنم تا سر شاخه اکنون به رد پای زمان میان سرگشتگیهای لحظات نگاه میکنم گاهی باید از بالا نگاه کرد شاید لازم باشد همه چیز را در جیب پیراهن تنهایی پنهان نکرد دستهای تو را دلتنگم آن زمانی که به همراه زمان می چرخم در تلاقی امروز و خاطره های دیروز من کمی تا حدی نسبتا غمگینم. من تو را میخواهم ای حاجت روز عرفه ی من، من سفر خواهم کرد به مقصد  افق نگاه تو راه خواهم پیمود کوله بار من کجاست ؟؟


آهنگ زیبای مهناز تقدیم به خانمی مهربان و زیبای خودم 

ببخش ک در شان خانمی نیست




عید قربان بر شما و خانواده محترمتان مبارک

این روزها چه روزهای با عظمتی است...

موسی به طور میرود...

فاطمه به خانه علی...

ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه...

محمد با علی به غدیر...

حسین با تمام هستیش به کربلا..

عید بر شما و خانواده محترمتان مبارک


آرزوی سلامتی و کامیابی برای عشقم مهناز


نامه ای برای تو (تنهاترین ماه دنیا)

بیا از کنار تمام حرفها بگذریم. بیا از کنار تمام ها بگذریم . هیچ خورشیدی دلش  پر از گناهان سخت نیست. چرا میان فاصله ها ی ابهام انگیز دست وپا میزنیم؟ چرا به  قدر نگاه هایمان زندگی می کنیم ؟ چرا همیشه پر از تهی های ابهامیم؟ چرا همیشه پشت خروارها محبت به سادگی به روشن وخاموش شدن شعله ای می اندیشیم؟ چرا میان عاطفه ها به سوگواری شمع ها شک نمی کنیم ؟ چرا به  سادگی دروغهایمان عادت کرده ایم ؟دلم برای خودم می سوزد، که مرداب لحظه های سخت گاهی تمام ذهن مرا آشفته میکند و نمیدانم لحظه هایی که آمده اند و گذشته اند را چگونه شهید کنم ؟ کاش می شد نامه هایمان را به آدرس قلبمان پست کنیم؟ کاش می دانستیم کودکیهای قشنگمان به زیبایی لحظه های ازدست رفته مان نیست. کاش می توانستیم چشمهای همدیگررا انشاء کنیم.کاش هرشب میان دلتنگی هایمان کسی بود به ارزش ستاره ها تا تمام وجودش را مشق کنیم.کاش میدانستی که من برای گذشتن از میان ثانیه ها به اندازه سالها پیرشده ام. و گاهی دلم برای خودم می سوزد که چرا میان کلمات عبوس دلم را پنهان می کنم؟ میدانم که چنین نیست و میدانم که چنین هست. و تو ، که پشت تمام فاصله ها نفس می کشی ، به سادگی قلب من ایمان بیاور.بدان که تولد را برای شروع دوباره خلق کرده اند و بدانکه دوست داشتن آنقدر دوست داشتنی است که شایسته هرکسی نیست . بیا از کنارتمام ثانیه ها بگذریم . بیا زندگی را بدزدیم