عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

به دل نگیر

شاید نتوانی دلم را آرام کنی ، شاید نتوانی این درد در قلب زخمی ام را درمان کنی. کمی بی احساس ، آرام ، میخواهم سعی کنم به عشق نزدیک شوم ...با خودم درگیرم ، تو صبر کن ، در نهایت انتقامم را از خودم میگیرم....آهنگ زندگی به گونه ایست که دلخوشی از دنیا ندارم ، سخت است وقتی گاهی حس میکنم که هیچ حسی به تو ندارم!شاید نتوانی محبتی را از من ببینی ، اما من سخت درگیر آنم که بفهمم دلم دردش چیست؟گاهی محبت هایی به ظاهر از ته قلب ، گاهی شاید خنده ای به ظاهر بر لب!گاهی آغوش سردم در آغوش گرم تو ، گاهی بوسه ای مثل یخ بر روی لبان آتشین تو....و من نمیدانم دلم دردش چیست ، من خاکستر را کسی چه میداند آتش چیست؟به این باور نرسیده ام که تو مال من شده ای ، هنوز نفهمیده ام که تو چگونه همسفرم شده ای!انگار عمری خواب بوده ام و تو کابوسم شده ای ، یا شاید نه ، من بیدارم و تو رویایم شده ای....با خودم درگیرم و تو به دل نگیر از چه نوشته ام ، اینک حس میکنم دیوانه شده ام......



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد