عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

فقط با تو ، و به عشق تو!

سلام رویای زندگی من، امید و انگیزه آینده ام،از وجودت عذر میخوام ک همیشه رنجیده خاطرت میکنم، نظر تو برای من از قلب واسه ی انسان مهمتره، نمیدونی ک چه حرفایی تو دلم مونده کاش میتونستم صدات رو بشنوم ی بار دیگه، دلتنگتم، دیروز تا الان نتونستم بخوابم، از سردرد و سوزش چشم تا صبح ناله کردم، صبح ک نظر خانمم رو دیدم انگار دیروزهیچ اتفاقی نیفتاده و من خوب خوبم و تصمیم گرفتم برایت چند خطی بنویسم با وجودی ک قلمم شیوایی بیان تو رو نداره و به حلاوت و ارزش وجودی تو نیست:


وقتی کنارمی انگار تو دنیا جز من و تو کسی نیست...وقتی در جدایی تو می اندیشم ... در کنارم سایه مرگ را می بینم...



بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود! بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود! راز عاشقانه بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود! بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود! بگو همان کلام مقدس را که با گفتنش دلم به آن سوی رویاهای عشق پر می کشد! بگو که این دل دیوانه منتظر شنیدن است و این چشمهای خسته منتظر باریدن ! چشمان خیست را به چشمان خیسم بدوز ، بگو آنچه  در آن قلب مهربانت است! بگو که بی صبرانه منتظر شنیدنم ، و عاشقانه منتظر پاسخ دادن به آن! با آن قلب عاشقش ، با همان چشمان خیس ، با صدای مهربانش گفت : دوستت دارم! من نیز با همان قلب عاشقتر از او ، با چشمانی خیستر ، با بغض گفتم : من هم خیلی دوستت دارم! گفت ، گفتم ، گفتیم و آن لحظه های در کنار او بودن عاشقانه شد....

 

 بگو آنچه که دلم میخواهد ، بالاتر از دوست داشتن ! با دستان سردم ، اشکهای روی گونه مهربانش را پاک کردم ،  او را در آغوش گرفتم و گفتم : هیچوقت مرا تنها نگذار ، باور کن که بی تو نمیتوانم زنده بمانم! او نیز مرا محکم در آغوشش میفشرد و میگفت بدون تو هرگز! چه آغوش گرم و مهربانی داشت ، دلم میخواست همیشه در آن آغوش گرم بمانم! آن لحظه  با تمام وجودم احساس کردم برای  من است ! او نیز این احساس را داشت ، از شانه های خیسم فهمیدم! گفتم با تو هستم ، اگر تو نیز با من باشی ، اگر روزی نباشی ، من نیز در این دنیا نیستم! گفت ، با تو می مانم ، اگر تو نیز با من بمانی ،  اگر روزی باشم ولی تو نباشی من نیز با تو می آیم هر جا که باشی ! او میگفت ، من نیز برایش درد دل میکردم! درد دل او ، درد دل من بود ، درد دل ما ، یک راز عاشقانه بود.....رازی که همیشه در دلهایمان خواهد ماند !چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی. چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...زیباترین لحظه ی زندگی ام چه لحظه زیبایی است آنگاه که تو در کنارمی. چه گرمایی دارد آن دستان مهربانت ...آن لحظه که در کنارمی احساس میکنم که به تنها آرزوی زندگی ام رسیده ام...دلم میخواهد برای همیشه و تا ابد در کنار تو باشم و با گرمای عشق تو زندگی کنم عزیزم... حتی یک لحظه نیز طاقت دوری تو را ندارم ای بهترینم...چه آرامشی دارم آنگاه که سرم را  بر روی شانه های مهربان تو میگذارم و تو نیز مرا نوازش میکنی و به من میگویی که دوستم داری....لحظه ای که در کنار تو هستم ، لحظه ای است که به اوج عشق می رسم و با تمام وجود عشق را حس میکنم!عاشقانه تو را در میان آغوش خویش میگیرم و برایت اشک میریزم و التماست میکنم که  هیچگاه مرا تنها نگذاری !این قلب عاشقم بدجور به وجود تو نیاز دارد و دستانم تشنه گرفتن آن دستان گرم تو می باشند! چه لحظه عاشقانه ای است ، آنگاه که تو در آغوشمی و به من عشق و محبت می رسانی !در کنار تو بودن را برای همیشه میخواهم و میدانی که با عطر نفسهایت زنده ام!کاش برای همیشه در کنارم بودی و هیچگاه حتی یک لحظه نیز از من دور نمی شدی!زندگی برایم با وجود تو زیباست و آنگاه که در کنار تو هستم زیباترین لحظه زندگی ام خواهد بود ....  آن لحظه است که دلم میخواهد هر چه احساس عاشقانه در وجودم است را به تو ابراز کنم .... آن لحظه تمام رازهای عاشقانه در دلم فاش می شوند!چه لحظه زیبایی است آنگاه که با آن چشمان زیبایت به من نگاه میکنی و لبخند عاشقانه ای میزنی و مرا در آغوش خودت می فشاری!الهی من فدای آن چشمان زیبایت شوم ، فدای آن قلب مهربانی شوم که بدجور مرا عاشق کرده است....اگر می دانستی چقدر دوستت دارم بیشتر از همیشه قدر مرا می دانستی !قدر تو را می دانم ای تک ستاره آسمان زندگی و به وجود تو در قلبم افتخار میکنم!چه لحظه زیباتری است آنگاه که تو به  من میگویی که دوستت دارم عزیزم....این حس عاشقانه من است ، آن لحظه آتش عشق من آنقدر شعله ور می شود که مرا می سوزاند!  دلم میخواهد بسوزم باز بگو که دوستم داری ای بهترینم.... 

ای خدا من کی به عشقم میرسم بدون ترس و دلهره باهاش باشم زندگی کنیم و بچه دار بشیم آرزوی قلبیمونه چون ما همدیگرو خیلی دوست داریم فقط خواستم که شما دوستان هم واسمون دعا کنین که ما بهم برسیم شاید خوب نمینویسم چون درد فراق میکشم و ذهنم خوب کار نمیکنه مرسی که وقت گذاشتید ومطلبمو خوندید بخصوص خانمی خودم، رویای این روزهای من 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد