عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

کسی با لحظه هایم زندگی نکرد

صبور باش زندگی چرخ و فلک اتفاقات بزرگ وکوچک است صبور باش و توکل کن نگاه دردمندت را به آستان مقدس او پیوند بزن ولی هیچ کس مرا دربودنم نخواهد دید هیچ کس نمیتواند با گوشت وپوستش عجین لحظه های من شود این نسخه ها با نگاه های دیگران پیچیده میشود کاش کسی با چشمهای من میتوانست نگاه کند کاش کسی لحظه ای ، فقط لحظه ای تنهایی ام را هجی میکرد و بودنم را نفس میکشید کاش صبور باشه هایتان را دم کدام کوزه بگذارم؟ من تکه تکه وجودم با لحظه ها سرشاخ میشود کاش صلح حاکم شود کاش ای کاشها ودعاهای مرا دلی اجابت میکرد صبور باشم!!!!! چاره ای نیست یا باید با پاک کنی تمام بودنها ی امروزم را پاک کنم یا باید برای ساختنی دوباره بجنگم ولی من سرباز زخمی این جنگ نابرابرم نمیدانم شاید باید صبور باشم شاید حکمتی که میگویند همین است شاید!! اما یقین دارم برای ایمانم به عشقم باید تلاش کنم زیرا که خداوند می فرماید: **لیس الانسان الا ما سعی**


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد