عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

دلم میخواهد همه بدانند که آهنگ عبورت را با تمام وجود احساس کردم

دلم گرفته است.دلم به اندازه ی تنهایی تک درختی در کویر گرفته است.دلم به اندازه ی بغض پرنده هایی که می پرند و در ملکوت دور افق گم می شوند,به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ گرفته است.نمیدانم بوی شوقی که از نفسهای غمناک این شب به جان میرسد,از کرانه های وصال توست یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده ی انتظار روییده اند؟ دلم برای سکوت آن شب رویایی همیشه تنگ است.. . دلم میخواهد دفتر دلتنگی ام را باز کنم و از شب های سرد و ساکتم بعد از آن اتفاق بنویسم.دلم میخواهد همه بدانند که آهنگ عبورت را با تمام وجود احساس کردم و با اشکهای بی امانم بدرقه ات کردم.. چه بگویم از هزاران امیدی سبزی که در خانه ی دلم با یاسی که بر تو تحمیل می کند، ویران می شوند؟چه بگویم از شبهای منحوسی که سپید خاموش را فریاد میزنند؟و چشم امید به بهبودیت دارد و امید به آمدنت و رهایی ما از این شب سیاه و آشیانه ای پر امید و ان.. مهتاب بابا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد