عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

زمزمه های ذهنم

کاش میتونستم فریاد بکشم چنان بلند تا ابرهای سیاهی که بر آسمان زندگی ام سایه انداخته اند را بارور کنم و بارون بیاد و من خودمو زیر هیچ چتری پنهون نکنم برم زیر بارون اسیدی لحظه ها تا تمام بدنم مثل دلم پاره پاره بشه و اونوقت داد بزنم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا آخه خدای خوب لحظه های من تا کی میخوای این حس تنهایی و عذاب رو با خودم یدک بکشم تا کی میخوای سوزن دقیقه ها تمام وجودمو سوراخ سوراخ کنن خسته شدم خسته کاش تبری داشتم کاش میشد ولی من میخوام با عشقم زندگی کنم میخوام باهاش نفس بکشم خسته ام از تمام هیاهویی که یقه بودنمو ن رو گرفته دیگه هیچ حس اعتمادی نسبت به من براش باقی نمونده خسته ام تو را به تمام آسمانها وکائنات قسم کمک کن تا همه موانع سد راهمون از بین بره کمکمون کن تا به هم برسیم و این تنها خواسته قلبی منه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد