عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

تو اگر نباشی ..

به من بگو تو اگر نباشی شانه های کدامین غزل مرا از این همه تنهایی بگیرد و من ابر هزار دلتنگی را بر دامن کدامین آبی تا بی نهایت گریه کنم؟

به من بگو تو اگر نباشی لذت کدامین شعر مرا به نهایت یک عشق رساند؟

به من بگو تو اگر نباشی کدامین دست مهربان ساحل امن عاشقانه  زورق شکسته ی قلبم باشد؟





به من بگو تو اگر نباشی کدامین شوق پریدن فرصت دوباره برای پرستوی ناشکیب دلم باشد؟

به من بگو اگر تو نباشی کدامین افسون جادو شده ی سر غزل مرا به این همه خوب به این همه زیبا به این همه سرشار پیوند زند؟

به من بگو اگر تو نباشی کدامین بهانه برای دلم باقی می ماند تا بهانه گیریهای این دل سودایی تمامی داشته باشد؟

به من بگو تو اگر نباشی کدامین ستاره مرا راهنمای تیره روزیهای بی شمارم باشد و ماه کدامین یلدایی ترین شب مرا به سمت صبح براند؟ به من بگو تو اگر نباشی کدامین آبی عشق را به تفسیر دوباره نشینم ؟کدامین بهار را بفهمم ؟ کدامین ترانه را بنوشم ؟کدامین غزل را بدانم ؟

به من بگو تو اگر نباشی نصیب من از این زندگی چه خواهد بود؟ سهم من از عشق؟ قسمت من از آسمان؟ فرصت من از ابتدای زمین؟

به من بگو تو اگر نباشی نسیم دوستت دارم از سمت کدامین شرقی ترین آرزوی من خواهد وزید؟ کدامین خاطره ی سبز مرا از این همه خزان خواهد گرفت؟ کدامین ظهر مردادی مرا از این همه سرمای خمار خواهد ربود؟

به من بگو تو اگر نباشی به کدامین امید سر از بالین شبانه ها برگیرم و به شوق کدامین روز هستیم را رنگی دوباره از آغاز زنم؟

به من بگو تو اگر نباشی چه کسی مرا به سوی عاطفه خواهد برد و مرا مهمان دقایق مهربانی خویش خواهد کرد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد