عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

غمگینم و تنها

مدتهاست لحظه های ناجور یقه بودنمو سفت چسبیدن،غمگین وتنها ، دور از همه هیاهوهای مردم به رفتنها وآمدنها نگاه میکنم.وزمزمه های زیر لبی که خدا رو به یاری میطلبه.خواستم مطلبی بنویسم تا کمی جان خسته امو رهایی بدم دوستی این مطلبو برام نوشت دیدم شرح حال قشنگی از منه :

 " " دلم خوش نیست غمگینم کسی شاید نمیفهمد کسی شاید نمیداند کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی عجب احساس زیبایی تو هم شاید نمیدانی " "

بودن همیشه شادیها نیست ومیدانم من میجنگم وتلاش میکنم با امید به خدای بزرگ ومیرسم به آنچه که شایسته روزهای من است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد