عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم
عشقم مهناز

عشقم مهناز

دلم از شنیدن نام خزان می لرزد****زیرا که من زاده تابستانم

دریای دلتنگی

در دیاری به وسعت تمام دنیا و در مدتی به درازای همه عمرم ، به دنبال کسی گشتم که به او بگویم چقدر دوستش دارم . حتی از زمانی که برایم نبود ....

چقدر دلتنگش بودم . درست از زمانی که نیامده بود که دلتنگ رفتنش باشم......

اما امروز آنقدر پشیمانم که .....



  که ای کاش در همان شهر کوچک ، با وسعتی به اندازه قلبم و در مدتی کوتاه به اندازه یک نگاه صبری می کردم ...

کاش می دانستم که تو هم به دنبال همچون منی بودی .....

که بگویی هر چه می خواستم من بگویم .....

از هر چه دوریست بگویی .....

از هرچه که دلتنگ نبودنش بودی ....

کاش یک لحظه صبری می کردم ....

کاش لحظه ای فکری می کردم به داشتن همچون تویی ...

نه به هر چه که نداشتم ....

کاش لحظه ای صبری می کردم ....

                           که امروز نه توبه من رسیدی ونه من به تو .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد